درودها!
🙏🌷🙏
یادِ ایّام
🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
یادِ ایّامی که ما در سفره ها نان داشتیم
در کنارِ نان، جگر یا مرغِ بریان داشتیم
بر چراغِ کوچکی ظرفی برنجِ دُم سیاه
در کنارش قورمه سبزی یا فسنجان داشتیم
خانه هایی با صفا، مانندِ قلبِ عاشقان
زیرِ پای خود گلیم و فرشِ کرمان داشتیم
صبح ها با کلّه پاچه روزمان می شد شروع
عصر هم سیرابی و نان زیرِ دندان داشتیم!
با همه همشهریان، بودیم خوب و مهربان
هم محلّی های خود را بهتر از جان داشتیم
گاه در این خانه و آن خانه، دعوت می شدیم
یا که ما، در خانه گاهی، چند مهمان داشتیم
یک سماور بود روشن دائماً در گوشه ای
پیشِ آن هم قوری و قندان و فنجان داشتیم
کِی فشار زندگی، می کرد ما را آش و لاش؟
سور و ساتِ ساده ای، در حدّ امکان داشتیم
چون شده تا بی خبر از حال یکدیگر شدیم؟
ما که مهرِ بی کران، لطفِ فراوان داشتیم!
کاشکی بودیم فکرِ گرمیِ دل های خود
کاش بر "آغازِ فصلِ سرد، ایمان" داشتیم
😐
محمدعلی سلیمانی مقدم ۱۰-۱۱-۱۳۹۷
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
پایدار باشید استاد