درودها!
🙏🍃🍃🙏
در سرش افتاد تا حال و هوای دیگری
کرد بر پا در دلم، شور و نوای دیگری!
ترکِ من کرد و رقیبم را به مهرِ خود نواخت
تا بخوانم در غمِ عشقم، رثای دیگری!
از زمانِ رفتنش، آتش به جان، در خلوتم
دیده ام جور و جفا را، از نمای دیگری!
بنده ای بودم که از فرطِ عبودیّت نداشت
معبدِ عشقم به غیر از او خدای دیگری!
بارها گفتم: نرو! گم می شوی آن دورها!
یا بیاید بر سرت، شاید بلای دیگری!
جانِ من! پیدا نخواهی کرد، دنبالش نگرد
عاشقی مانندِ من را، هیچ جای دیگری!
هر که دنبالِ محالاتش بیفتد، بی هدف
در کویری می نهد، سنگِ بنای دیگری!
گوش بر حرفم نداد و رفت و رفت و رفت و رفت
تا بمانم من به اشک و های های دیگری!
با همه این ها که گفتم، روستای قلبِ من
غیرِ عشقِ او ندارد، کدخدای دیگری!
کِی فراموشش کنم، هر چند ما را خوار کرد
کِی شود بندِ دلم، موی رهای دیگری؟
گر چه هر کاری که با من کرد را بخشیده ام،
خم شد امّا پشتِ من، با انحنای دیگری!
محمدعلی سلیمانی مقدم ۰۹-۰۲-۱۳۹۹
⚘🦋⚘🦋⚘🦋⚘
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
پاینده باشید