سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        نقش عشق

        شعری از

        محمد شمس باروق

        از دفتر مهتاب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۰:۱۹ شماره ثبت ۸۴۶۵۱
          بازدید : ۶۲۲   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        نقش عشق
        چهره بزک کرده زمان
        از تو به داد آمدم
        به دادگر زمان
        شکایتی دارم
        هر چه قدر بازتابی
        آخرش تهی تر از تهی
        هر چه من پیر می شوم
        تو جوانتر می شوی
        رنگ و رویم به تو باخت
        تو هر روز زیبا تر از دیروز
        نشد که از تو صرفه جویی کنم
        زود مصرفت  کردم
        آغازی شیرین اما بد جواب بودی
        چون پرستو در لبه زندگی
        به رقص در آمدی
        من بزرگ شدم
        مرگ عزیزانم به چشم دیدم
        در این شتاب توقف ناپذیر
        باید قدر لحظه را می دانستم
        برای رسیدن تندتر و تندتر دویدم
        اما رسیدن به چه
        غافل از اینکه فردایم را از دست می دادم
        گذر زمان مرهمی بر آلام من نشد
        نه تذکری
        نه تلنگری
        در اندوه و درد دیر گذشتی
        در شادی شتاب
        حبابی بودی آغازی برای پایان
        بازیچه دست تو
        و گرنه این دویدن ها هدیه مرگ بود
        این زندگی نبود تظاهر بود
        شاید تلخ ترین داستان
        مرگ سرد دخترک کبریت فروش بود
        کبریت زندگی دختر خاموش شد
        ولی خانه های مردم شهر را
        زندگی گرم کرده بود
        شبی که روزی به دنبال خواهد داشت
        زود گذشتی ولی بهای آن سنگین بود
        مادرم
        ارزش نداشت
        همه دردی که به خاطر به دنیا آوردن
        من کشیدی
        بیزارم از تو عروس هزار داماد 
        بازیچه دست تو شدم
        زندگی همانند قهوه تلخ است
        اگر شیرینش کنی
        باز ذاتاً تلخ است
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۳:۰۷
        غمگین و زیبا بود خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۰:۱۳
        شاعر واستادگرامی
        شعرزیبایی بود
        شایستهء تحسین بود
        همیشه مانا باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        علیرضا بنایی
        چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۳:۵۸
        زیبا و دلنشین قابل تامل
        خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2