يکشنبه ۲۷ آبان
گچهای سرگردان شعری از روح الله آبتین سروش
از دفتر فوژان نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ شنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۴:۴۷ شماره ثبت ۸۴۵۴۹
بازدید : ۲۰۸ | نظرات : ۴
|
دفاتر شعر روح الله آبتین سروش
آخرین اشعار ناب روح الله آبتین سروش
|
چادر شب که گسترده میشود
به تختهی سیاه کودکیام بر میگردم
به گچهای که در جبر و هندسه ضرب و جمع میشدند
به واژههای آب، بابا، توت و...
وقتی گچهای سرگردان
واژهی "صلح" را که مینوشت
زیرش سه خط اضافی وجود داشت
انگار تقدیرش همین بوده
"صلح" و خط زدن /"صلح" و خط زدن
وقتی کودکِ خوابآلود بازی گوش
به سخرهاش میگرفت
محو میشد
انگار اصلن وجود نداشت
و جنگ؛
این واژهی لعنتی
همیشه در پیشانی بلندِ تختهی سیاه درشتی میکرد
وقتی واژهی جنگ را میدیدم
مسیر صلح در ذهنم مردود میشد
این مسیر تا حالا هم در ذهن من
مردود است
روز هائیکه
جنگ در تمام قصههای مردم دهکدهی ما رخنه کرده بود
زمان گیج و گنگ به دورش میچرخید
پوچ و خالی با جنازهی قاصدک میرقصید
وقتی چادر شب گسترده میشود
دستهای که برای صلح
دراز میشوند
بی اندازه سیاه و فسرده میبینم
رنگ پریده
شرمنده و خجل
به کرونا میاندیشم
در سرگردانیهایم
کرونا را به ارنست همینگوی نسبت میدهم
به ماشین تایپ رنگ و رو رفته اش
به ماشینهای تایپ قدیمی
به گچها و تختهی سیاه کلاس
فحش میدهم
که همیشه جنگ را درشتتر از صلح نوشتند
کرونا با بازیهای جدید سیاسی که ترکیب میشود
خاطرات مسیر درازی صلح را یاد آوری میکند
لاس زدن سر میز صلح خستهتر از جنگ
و ریش کثیف سیاسیون بیمغز
منعکسام میکند
چادر شب که گسترده میشود
به تختهی سیاه کودکیام بر میگردم
که هیچ وقت با واژهی "صلح"
ارتباط خوبی نداشت.
آبتین سروش
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.