سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        نعمتِ خانه

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ ۰۰:۲۸ شماره ثبت ۸۴۰۵۱
          بازدید : ۳۶۵   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        نعمتِ خانه
         
        خانه چه جای خوبی ست
        نعمتِ امنیت ،
        نعمتِ آسایش ،
        درونش جاریست
         
        کلبه ای داشت در دهکده ای
        دهکده ، نگو ،
        از فرط درختان سبز، مصفا کده ای
         
        صبح به عشقِ آنهمه زیبائی ،
        ز بسترش پا می شد
        چشم او اگرهم خسته بود ،
        ازبهرِدیدنِ بیشمار رنگ
        ازهم  وا میشد
         
        عشق او، آنهمه گلهای وحشی بودند
        عشق او، پروانه ها، پرندگان زیبا ،
        همه حیوانات اهلی بودند
        همه شان کنارهم، جمعی باطراوت ،
        باصفا ، شاد و شنگول بودند
         
        تا کنارِخانه بود ،
        نمیدانست خانه چه نعمتی ست
        ماجرایی پیش آمد
        تازه فهمید نبودنش، چه نقمتی ست
         
        روزی جهتِ خرید ، او رفت به شهر
        بیچاره خبرنداشت تا مدتی بعد ،
        همه ی دلخوشی اش ،
        تبدیل شود به جامِ زهر
         
        وقتِ برگشت، چرخ ارابه اش ازجای شکست
        در راهِ بی گذر،
        او به جان وتنِ خود، حس میکرد،
        معنای شکست
         
        تا دوباره باز ، ادامه دهد او راهش را
        به خدا رسید ، تا  رِگله  کند کارش را
         
        دیگر شب شده بود
        راه ، مملو از صدای جیرجیرک و،
        غورغورهای کشدارِ قورباغه شده بود
        او هم در دوراهیِ سیاه شب ، گم شده بود
        همان درختانِ سبز، که ازآن کِیف میکرد
        انگار تبدیل ، به غولهای سیاهی شده بود
        شاخه هایشان ، که ازآن حظ میکرد
        انگار تبدیل، به سرانگشتانِ مرگ شده بود
        تَوَهُم زد که شاخه ها، پنجه های قتل اند
        میخواهند خفه اش کنند، مملو از ترس شده بود
         
        او خودش را، غرقِ سیاهی می دید
        وحشتش را با مرگ ، برابر می دید
         
        وحشت از سرتا به پایش را گرفت
        آیا درآن اطراف، جانوری وحشی پرسه میزد؟
        درآنصورت چه تضمینی بود ؟
        می آمد و او را می گرفت
        سرتاسراندام اش ژله شد
        تنش مثلِ ژله ای لرزه گرفت
        بدشانسی هوا ابری بود
        وگرنه ، نشانِ خانه‌اش را ،
        ازستاره می گرفت
        ساعت‌ها گذشت ، کورمال کورمال ،
        اسبش جلو می رفت تا اینکه ،
        ایستاد درناکجاآباد و،
        در میانه ی راهش، او مأوا گرفت
         
        مشکل افزون شده بود
        حیوانِ بی‌زبان ،
        هم خسته شده بود
        هم تشنه بود
        هم ترسیده بود
        هم گرسنه بود
         
        با صد ترفند ،
        با سیرکردن اش
        با نوازش اش
        او را مجاب کرد،
        به راهش ادامه دهد
        گرچه از ترس، نزدیک بود که خودش ،
        قبض روح شود و بسوی خدا رود
         
        تا اینکه پس ازساعتها ، سوسوی نور،
        گفت که من دهکده ام
        از دیدن اش شهامتی به وجودش بارید
        طناز شد و گفت : لازم نیست بیایی به پیشوازم
        همانجا بمان که من آمده ام
         
        وقتی رسید ، با خود گفت :
        گرچه طبیعت، پُر از زیبایی ست
        ولی در کنارِامنیتِ خانه ،
        آن زیبایی رؤیائی ست
        درکنار آنست که پر ازصفا وشادی ست
        واقعاً هم خانه ،
        چه جای خوبی ست
         
        بهمن بیدقی 99/1/10
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۴۰
        بسیار زیبا و جالب بود
        خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۵:۳۲
        باسلام و درودبیکران بزرگوار
        ممنونم از نظر ارزشمندتان
        سپاس
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۰:۰۲
        احسنت درودتان باد بزرگوار خانه دلتان آباد خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۴۰
        باسلام و عرض ادب و احترام
        سپاسگزارم از لطف ومحبت بیکرانتان بزرگوار
        ایامتان شاد و بهارانه
        ارسال پاسخ
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۲:۰۰
        سلام آقای بیدقی عزیز خندانک
        واقعاً خانه جای خوبی میتونه باشه خندانک
        ممنون بخاطر شعر آرامش بخشتون خندانک
        یادمه وقتی بعد از مدتی دوری پای بر خاک وطن گذاشتم و سوار اتوبوسی شدم تا از شهری به شهر زادگاهم بروم، در طول مسیر، از شیشه ی اتوبوس، کوهها و دشتهای سرزمینم رو با شادی آمیخته با غم نگاه میکردم و این شعرو گفتم:

        زنها تشت لباس بر سر نهاده مي گذرند
        و گاوها مي چرند
        علفهاي پنهان دشت را
        و من
        رو به سويي مي روم
        كه هيچكس در انتظارم نيست...
        به افق مي نگرم
        قلب يك خاطره در سينه ي من
        مي دواند حس را
        و سرانگشت مرا مي سوزد
        حسرت داغ نوازشهايش...
        آه!...
        انگار هنوز
        به كسي مي نگرم
        كه مرا در شب تاريك
        رها كرد و گريخت...
        چه غريبم اينجا
        چه غريبم آنجا
        چه غريبم همه جا... (م. فریاد)

        زنده باشید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۲:۴۶
        باسلام و عرض ارادت آقای زارع بزرگوار
        لطف دارید
        تشکر بی پایان بخاطر محبتتون و همچنین شعر قشنگتون
        درود برشما
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۲:۲۲
        با سلام و عرض ادب
        شاعروادیب.گرامی
        بسیار عالی وپرمعنی خواندم
        هزاران درود برشما
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۲:۴۸
        با سلام و عرض ارادت آقای انصاری بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف شما
        ببخشید بخاطر طولانی بودنش
        ارسال پاسخ
        دانیال رجحانی
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۳:۳۳
        سلام و ادب و احترام خندانک خندانک خندانک

        لذت بردم خندانک خندانک

        زنده باشید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۰۴
        باسلام وعرض ارادت بزرگوار
        سپاسگزارم از محبتتون
        سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        زینب بویری (خزان)
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۳:۴۷
        درودبرشمابزرگوار
        بسیارعالی ودلنشین بودمحتوای شعرتان لذت بخش بود از نظرمحتوا خوب بود
        شادوسلامت باشید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۰۶
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاسگزارم از لطفتان
        لحظاتتان بهارانه
        ارسال پاسخ
        مهدی نساجی
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۲۱:۰۹
        واقعاً هم خانه ،
        چه جای خوبی ست
        سلام ودرود جناب بیدقی.. خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۴۱
        سلام و عرض ارادت آقای نساجی عزیز
        سپاسگزارم از همراهی ارزشمندتان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4