دروازه ی ملل
سالهائی که زمین،جای کژدم شده است
ساقه ها خشک و کبود،ریشه ها گم شده است،
نقش جادویی غرب
چون چراغیست که تابیده به دامان زمین
قرنها هست چنین
در سر شاخه ی این سرو کهن
شده چون فربه عقابی به کمین
غرب در طول زمان اینهمه فرهنگ نداشت
در سرش جز هدف واهی و نیرنگ نداشت
قرنها بود که بر طبلک علم
جز خرافات دگرگون شده آهنگ نداشت
جنگجویی که به عصر رنسانس
پیشه ای جز هوس جنگ نداشت
من کنون از دل یک کاخ نشان میجویم
خاک را چشمه ی اسرار نهان میگویم
پیش چشمم تچر است
کاخ ویران شده ای در صدف بحر زمان
جام عدلیست بر آن نقش بزرگان جهان
آن بناهای شگفت آن سراهای عظیم
آن ستونهای بجامانده و جام زر وسیم
آن نماهای خموش شه و فرزین و ندیم
سازمان مللی بود به دنیای قدیم
خاکها پس زده شد، تپه ها کنده شدند
لوحها ترجمه شد ، رمزها خوانده شدند
روزگارانی بود
که چه دورانی بود
آن زمانی که زمین همه نورانی بود
آسمان بی خبر از آتش ویرانی بود
از فراسوی افق تا دل دریای کبود
همه ی بود و نبود
بیست و هفت کشور موجود و پراکنده که حکاکی ی بر کنگره بود
مصر و یونان و عراق و رم و آنسوی سه رود
عید در پارسه و ماد به ایرانی و انشان همه گفتند درود
هرکجا نام و نشان از سر و سامانی بود
در عبور سم اسبان سپاه و نوک پیکانی بود
کز دیار کهن این شه ایرانی بود
داریوش،شاه جهان
شاه انشان و عراق وهمدان
فاتح کشور یونان .شه بیدار زمان
7مهر78 تخت جمشید کاخ تچر
زنده باد ایران