غریضه ی عاشقی
در طلب عمر رفته ، به پاس عاشقی
جمله جلا گرفته ، بوسه ثواب عاشقی
در جان من ، پر رخنه شو زین پس
کجا باید دید اینچنین خالص و نترس
در جان می چکد قطره های خون شیدایی
که فواره می کند از چشم و جمال هر عاشقی
در می نوردد کوه را می پیماید صحرا را
طاقت می آورد در کویر ، تشنه لب ها را
بر روی آب ها می رود ، قدم های مستحکم
چشم هایی که می بینند ، رسالت هر آدم
در طلب عمر رفته ، به پاس عاشقی
جمله جلا گرفته ، بوسه ثواب دلدادگی
طعم هر چیز را شیرین به سان خرما
عجب که صبر ها دارد عاشق راه پیما
می بینی! همی گرفته سیمایش
شب ها ز داغ تو ، خورشید همه اندامش
او می جوید هر عیب و هر نقص زبان
تا کلام گویی می شناسد تو را ، قدرت بیان
از هر دری سخن گویی ، غزل وار می شود
با ترک تو چشم هایش، خیس و عناب میشود
با یاد تو لبخندی گوشه ی لب هایش مهمان
می داند چه می گذرد در قلب و ذهن و جان
در طلب عمر رفته به پاس عاشقی
جمله جلا گرفته ، بوسه ثواب عاشقی
عروض و قافیه