سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        سقا

        شعری از

        نادر ملایی

        از دفتر مثنوی نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۱ ۰۹:۳۱ شماره ثبت ۸۳۸۳
          بازدید : ۱۱۴۲   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        بشد روز دهم از ماه خونین
        بسی لشگر بدور ماه ****ن
        در این صبح غم واندوه جان کاه
        بساط رعب و وحشت در سحرگاه

         
        سکوتی ژرف این سوی میدان
        نوای هلهله از آن پلیدان

         
        سه روز و شامگاه بی آب بودند
        زنان و کودکان بی تاب بودند

         
        نمایش می دهند این گونه پستی
        سپاه رذل نا خوبان هستی

         
        هوا در کربلا گرم است و بی مهر
        توان از کف بداد آن نازنین مهر

         
        گلوشان خشک ونیست آبی بجز اشک
        نباشد چاره ای جز غیرت و مشک

         
        از این ظلم و از این بیداد ناحق
        خروشید خون عباس الحق

         
        بجوشید چشمه غیرت رفیقان
        ندارد طاقت ظلم از حریفان

         
        به پا شد جوهر همت زمردی
        ندیده کس چنین جرات به فردی

         
        جوانمردی غیور نیکو صفاتی
        بشد عازم به پیکاری حیاتی

         
        کشید از دل همی آه جگرسوز
        روانه سوی آن نهر دل افروز

         
        ولیکن اشقیا راهش بریدند
        بجز کوه صلابت کس ندیدند

         
        به ضرب تیغ عباس دلاور
        بسی کشته شدند رذلان کافر

         
        شکافی بر صف دیوان به پا شد
        صدای ناله ها رو به هوا شد

         
        ز ترس بیم جان هر یک به سویی
        فراری گشته از کویی به کویی

         
        به دریا چون رسید آن کوه غیرت
        کودکان تشنه و او سیراب باشد
         
        بیفکند از تعصب مُشت پر آب
        مهیا کرده است مَشکی پر از آب

         
        چنین شاگرد شگردی کرده بر پا
        که استادان فرو مانند به هرجا

         
        فرات از این سخاوت آفرین گفت
        تبارک بر جهان الخالقین گفت

         
        بلی او پور قتال العرب بود
        جهانی بهر کارش در عجب بود

         
        پر از امید شد با مَشک پر بار
        دل عباس حیدر شیر کرار

         
        روانه گشته او چون سوی خانه
        شغالان حمله ور سویش روانه

         
        ز بهر پاس آن مَشک گهر بار
        همه همت در او جمع گشته یکبار

         
        ولی ازکین و تدبیر بد اندیش
        تمام جور و بی دینی شده کیش

         
        نباید کودکان سیراب گردند
        سپاه عاشقان بی تاب گردند

         
        بزن ای ناکس بی دین تو شستش
        که تا افتد زمین آب از دو دستش

         
        نداد امید از دست گرچه دست داد
        خدایش این بشارت از الست داد

         
        چو دستانش بداد از کف در آنروز
        به دندانش گرفت مَشک از سر سوز

         
        به نا گه تیر ملعونی بد اندیش
        دریده مَشک آبش فاقه نیش

         
        تمام آرزوهاش گشته بر آب
        چرا از کف بداده مَشک پر آب

         
        بدون مَشک آبی کی شود رو؟
        بسوی نو نهالان کی رود او؟

         
        عمودی آهنین  بر فرق عباس
        فرو افتاد بر خاک خسرو ناس

         
        به ناگه در شکافد فرق ماهش
        دل ما شیعیان غرق نگاهش

         
        بسی شادان از وصل به محبوب
        نبینند روی شرمنده و محجوب

         
        علمدار چون ادا کرد دین خود را
        جهانی کرده او آئین خود را

         
        حسین در وادی کفر مانده تنها
        خمیده شاه دین از رنج و غمها

         
        امام و جمله یارانش شهادت
        زنان و کودکانش در اسارت

         
        ولیکن دین جدش مانده بر جای
        لوای حق پرستی مانده بر پای

         
        رسد روزی که مهدی علمدار
        بگیرد انتقام خون دادار

         
        در این دولت ندارم جایگاهی
        اگر رخساره برگیرم براهی

         
        نادر ملایی 89/08/11
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5