سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        شبها اگر مثل زخم هایم دهن باز کنند

        شعری از

        محمد یوسف وند(دمان)

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۲۱ شماره ثبت ۸۳۷۱۳
          بازدید : ۶۲۰   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد یوسف وند(دمان)

        شبها اگر ‌قصه بگویند
        اولین قصه را برای تو تعریف میکنند
        قصه ی خودت را
        تو از زبان من
        تو زیبایی!
        نه از زبان من
        قصه تو زیباست
        داستان جای خالی تو زیباست
        اما زبان حال من چه میگوید؟
        چرا شبها قصه میگویند هر شب؟
        چرا هر شب قصه ی تو و گوشهای من؟
        شبها اگر قصه بگویند!
        خسته میشوند از تکرار نبودنت در قصه من
        اما من نه
        نه خسته میشوم 
        نه نا امید
        اما شبها خسته از نبودنت
        و روزها نا امید از آمدنت
        و من
        چشم دوخته ام به رفت و آمد خورشید و ماه
        چرا خسته نمیشوند؟ 
        به همان دلیل که من!
        شبها اگر قصه بگویند...
        باید بیدار بمانی تا سحر
        تا رسیدن کلاغ سیاه لعنتی به خانه
        تا رسیدن من به تو
        تا پایان شمردن ستاره ها
        باید بمانی...!
        باید مستجاب شوی
        حتی اگر شبها خوابیدند
        تو باید قصه بگویی 
        نباید قصه مان بی پایان باشد
        هرچند...
        تو پایان را درک نمیکنی!
        اما ستاره ها روزی تمام میشوند
        شبها اگر قصه بگویند!
        آبرو داری میکنند
        از اشکهایم نمی گویند
        از خشکی چشمهایم
        از داد و بیداد هایم بر سر تو
        چیزی نمی‌گویند
        شب اگر قصه بگوید
        روز صبوری میکند
        نمی آید تا قصه نبودنت تمام شود
        نمی آید تا شمردنت تمام شود
        نمی آید تا بیایی...
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۱۷
        بسیار زیبا و غمگین بود خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۵۲
        درود بزرگوار خندانک

        آوای دلتان شاد خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۵۸
        با غرض سلام
        شعری دلنواز وشورانگیزی خواندم
        درود برقلم توانا وشیرین شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۵۲
        درود شاعر عزیز
        دلنوشته ای قابل تامل و با احساس بود
        دلتون شاد لبتون خندان خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۹:۴۶
        سلام گرامی........ دستمریزاد خندانک خندانک
        کیمیاطولابی
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۴۸
        بسیارعالی
        محمد یوسف وند(دمان)
        محمد یوسف وند(دمان)
        دوشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۳:۵۳
        سپاس از شما 💓
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5