جمعه ۷ دی
بی هوشی غزل شعری از سید هادی محمدی
از دفتر غزلیات نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۱ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۴۲ شماره ثبت ۸۳۳۹۹
بازدید : ۵۸۹ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب سید هادی محمدی
|
غزل بی هوش افتاده کنارِ دستِ بی جانم
از این ابیاتِ تبدارش، پریشان زیر بارانم
غمت مانند پُتکی قدِّ رعنای مرا خم کرد
بسان مولوی در هر نیستان، بی تو نالانم
از این دریا و گردابش خلاصی نیست، قایق را
شبیه عَقربه دورخودم بی وقفه چرخانم
دهان هرچند درگیر است با جادوی لبهایت
ندارم باکی از صَیّاد، بر قُلاّب، رقصانم
مُسکّن درد را از تَن به نامردی، رُبود امّا
ندانست و نمیداند که من در خطِّ پایانم
از آن روزی که زاغِ قِصّه ها بلعیده روبَه را
به دنبال خودم میگردم و در شهر حیرانم
دلم تابوت بی روحی است دردستان آدمها
ندارد جزتو برگشتی، به هر سویی نگردانم
برای دیدن عریانی جسمی که در خاک است
کفن از دود میخواهم به هرچیزی نپوشانم
|
نقدها و نظرات
|
سلام دوست عزیزم سرکارخانم رجایی مانا باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.