تقدیم به استاد بزرگ علوم سیاسی کسی که همه دانشجویان علوم سیاسی ایران با نام بزرگ وی آشنا هستند و این افتخار را دارم که در مکتب ایشان درس زندگی بیاموزم تقدیم به استاد احمد ساعی بزرگوار
چگونه ستایشت کنم تو را که نمیدانم پدر بخوانمت یا استاد
چه زیبا گفت مولانا شمس من و خدای من
فاش بگویم این سخن نه از زبان مولوی من از زبان دخترت شمس من و خدای من
مدح تورا ستوده ام شعر تو را سروده ام شمس من و خدای من
مات شده است ز عشق شمس مولوی شمس پرست
من چه بگویم از دلم، پیر منُ مراد من
پدر بخوانمت تو را یا حق و حقگذار چو شمس
معلمم من مولوی شمس پرست! تو را چه هست که شمس شدی ؟ شمس من و خدا من
نام تو را احمد است چون لقب محمد است،
پیامبر سیاستی لبریز از محبتی
شمس من از دیار ترک از دل شهر خُوی بود
تاج صفا بر سرش عشق و امید بر دلش
حکم کند به هر ورق، ورق ستودنی شود
شمس من و خدای من حکم بزن بر این سخن
نام تو در مکتب ما نور فکند به شرق و غرب
ساعی روزگار ما چه کرده ای به جان ما
جمع ببین چه پر امید به مکتبت نشسته اند
چه گفته ای در این سرا سپاس گویند تو را ز هر نفس جدا جدا
خدای علم ما ببین
ستودنی ترین شدی
سیاست از تو جان گرفت شمس و من و خدای من
من نسروده ام این سخن
مولوی شمس پرست گفت به من
شرط ادب چینین بُوَد فاش بگویم این سخن
تو برترین استاد من . شمس من و خدای من
مبارک صاحب اثر باشد