مثنوی غزل
استخوان هایم به جانم می زنند از دَم لَگد
بی تو هر جا از تَنم ، سازِ خودش را می زند
هر زنی -بعد از تو- در ذهنِ مریضم زد قدم
خوب لیسیدم تَن اش را ، بعد هم دارَش زدم
بی تو کارم می شود ؛ هر شب خزیدن در سرت
هی لبانت را مکیدن از لبانِ شوهرت
عکس های سِلفی ات را سَربُریدم آخری
بی تو با یک عکسِ بی سر میکُنم همبستری
بی تو از لج هم شده پا می گذارم روی دین
هی زِنا با گاوی آبستن، زِنا با یک جَنین
می کِشم دندانِ تک تک از عروسکهات را
گیسِ شان را می تراشَم از لجت، حالا ببین
بی تو ، من می مانم و یک مردِ مازوخیستی
آخرین اسپرمِ آدم، آخرین نوع از جَنین
خون می آید همینجور از بلوغِ بیخودم
بی تو همچون دخترِ نُه ساله ای ، عادت شدم
می نشینم می شُمارم لاشه ام را رگ به رگ
گوشه ای کِز میکُنم، زُل میزنم به «گُربه سگ»*
توی جلدِ قرص هایت کرده ام خود را وِلو
خودکشی می چسبد، آنهم خودکشی با طعمِ تو
#تورج_شاهعلی
از مجموعه:عاشقانه های کثیف، ناشرمولف.۱۳۹۴
پ.ن:گُربه سگ؛ نام یک کارتون است