روزی می آید
که دوست داری وقتی که باران، ناخن بر کمرِ پنجره میکشد
محو دانه های سوزنیِ باران باشی
با دنیا قهر کنی
و منتظر بنشینی ببینی کسی آیا حواسش به قهر بودنت هست؟
روزی می آید، که دوست داری عاشقانه نگویی
" بشنوی"
بغض کنی:
" او حرف بزند"
بباری:
"او حرف بزند"
تلخ بخندی
"او حرف بزند"
روزی می آید، بخواهی خسته باشی،
نباشی
و از دور ببینی نبودنت آیا کسی را بی تاب می کند و کسی را دلتنگ؟
آنطور که همهی ثانیه های ساعتت با دلی تنگ میگذرند
آیا کسی هست که یادِ نبودنت یادش را ابری کند؟
روزی می آید، لحنِ حرفهایت سرد بشود
نه اینکه سرد باشی
بهانه باشد.
که بفهمی کسی آیا حواسش به این سردی هست؟
کسی میفهمد استمرارِ این مرگِ مزمن را؟
و خدا نیاورد آن روزی را
که نفهمند به یک باره سرد شده ای
زمستان شده ای
سنگ و سخت و خشک و سفت شده ای
مرگوار شده ای.
که آن یک روز که می خواستی ببینی کسی آیا برایش مهم است نبودنت
می شود هر روز.
هر دقیقه.
هرساعت.
نازنین! قاطیِ همین روزها
حتی گاهی به این فکر میکنم از سر جای خود بلند شوم
چای دم کنم
و راه بیفتم
بروم
و بمیرم!
خودمانیم نازنین
چه لحظات شیرینیست
لحظاتِ شیرین دوست داشته شدن!
نوید خوشنام شنبه 2 خرداد 94
نمیشه گفت که این شعر سپید است زیرا سپید هم قواعد و ویژگیهای خود را دارد
اگر سطر ها را دنبال هم بنویسید یک انشا یا متن ادبی می شود
برای اینکه با شعر سپید آشنا شوید اشعار سپید را در گوگل سرچ کنید و مقایسه کنید
موفق باشید