سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        دو پروانه

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۸ ۰۸:۵۲ شماره ثبت ۸۲۱۳۸
          بازدید : ۳۳۰   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        دو پروانه
         
        یاد آن روزها بخیر
        که بمانندِ دو پروانه ی زیبا
        بال دربالِ هم ،
        می رقصیدیم
         
        یاد آن روزها بخیر
        سرِ کارش می‌گذاشتیم شمع را
        از شعله اش می ترسیدیم
         
        یاد آن روزها بخیر
        درگلستان ، میانِ آنهمه گل
        به همه سرمیزدیم
        صله میکردیم ، آن ارحام را
        بین شان، بی نشان یا با نشان، می چرخیدیم
         
        ولی حالا ، پس ازکوچِ تو ازآن کوچه
        هرچه اطرافِ همان شمع پریدم ،
        اوسوخت !
        ولی از شانسِ بَدَم ، هروقت رسیدم
        باد، همان لحظه رسید
        جسمم نسوخت
         
        دستِ بی رحمِ زمانه ،
        منِ آزاد و رها را ،
        به اسارتم گرفت
        سوزنی به سانِ خنجر، زد به پشتم
        همه دنیایم گرفت
         
        حال مرا ، به سینه ی دیوارِی ،
        درهمان خانه که باهم بودیم ، چسبانده
        همه روزگارِ من را ،
        ز خوشی به ناخوشی ، چرخانده
        مرا  گر ببینی ام ،
        شاپرکی می بینی ، درمانده
        وارثِ دنیایی وامانده
         
        با اینکه ،
        دوخته شدم به دیوار
        ولی من نمرده ام ، پرهایم می لرزند
        هنوز از نبودنت میترسند
        هنوزازآن خاطراتِ تو و خنده های تو ،
        از این به یغما رفته ،
        می پرسند
         
        من شرط می بندم
        حال و روزگارِت ،
        بهترازقبل شده
        پر و بالِ رنگی ات ،
        درمیانِ آن بهشت ،
        همه اش سبز شده
        دیگر نمی سوزی به هُرم آفتاب
        به نسیمی خیلی دلچسب ،
        بدن ات سرد شده
        ولی گاهی نظری به این به جامانده ز خود کن
        ببین من را که دگر جسمم به پشتِ پنجره ،
        مثلِ پروانه به پشتِ شیشه ای ست ،
        تا به آن دست نزنند
        چون اگر دست زنند ،
        تازه می فهمند که هردو بال من ،
        تبدیل به گَرد شده
         
        بهمن بیدقی 98/12/11
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ ۲۳:۲۶
        درود بزرگوار
        غمگین و زیبا بود خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ ۰۱:۰۴
        باسلام وعرض ارادت
        سپاسگزارم بزرگوار
        ارسال پاسخ
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ ۰۹:۱۸
        سلام دوست عزیز خندانک
        شعری پر از احساس ناب و صمیمانه خندانک خندانک خندانک
        این روزها عجیب با دلنوشته های شما ارتباط برقرار میکنم بیش از قبل خندانک
        اون پست ما مارمولک نیستیم هم عالی بود ولی نظردهی بسته بود خندانک
        شاد باشید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ ۱۰:۰۸
        با سلام وعرض ادب واحترام آقای زارع عزیز دوست خوبم
        سپاسگزارم از اینهمه لطفی که نسبت به این حقیر دارید
        درمورد پستهایی که میگذارم معمولاً سابقه ذهنی از آن موضوع دارم ولی داستانی اش میکنم مثلاً در مورد ماکه مارمولک نیستیم موضوع پای دوستم بود که در همان تونل مترویی که باهم آنجا کارمیکردیم اتفاق افتاد و واقعاًمیخواستند پایش را ببرند ولی به لطف خدای مهربان و کوشش برادرش و پزشکی که خدا خیرش بدهد ازمعلولیت گریخت و اکنون میتواند بخوبی بدود .
        درمورد پست آیا خاص بودن دیوانگی ست هم مورد تصادف و برخورد آن خانواده ی دوست داشتنی را به چشم خود دیدم ، اگرچه دوست خودم هم همانگونه است بطوریکه وقتی پسرش پس از تصادفی کلی خسارت به او تحمیل کرد از اوپرسیدم دعوایش نکردی؟ گفت : چرا باید اینکارو بکنم . پرسیدم چکار کردی؟ گفت : ماشین که تصاف میکنه چکارش میکنند، دادم درستش کردند . ریلکس ، آرامشی که همیشه آرزوی آنرا دارم .
        معذرت میخوام مثل اینکه به اصطلاح چونه ام گرم میشه دیگه ول کن نیستم ، مثل خیلی از شعرها و نوشته هایم . سرتونو درد نیارم .
        "ارادتمند شما بهمن بیدقی" .
        ضمناً اگر به طراحی و خط و... علاقه دارید میتوانید کارهایم را درسایت صدهنر دنبال کنید . ممنون . یاعلی
        ارسال پاسخ
        فرید امیدی
        سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ ۱۷:۳۹
        سلام و درود استاد بیدقی عزیز
        بسیار آرام کننده و زیبا بود
        دقیقه ای غرق حال و هوای شعرتون شدم
        لذت بردم. عالی بود خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ ۱۹:۲۳
        باسلام و عرض ارادت آقای امیدی عزیز دوست خوبم
        سپاسگزارم از محبت بیکرانتان
        خیلی نسبت به این حقیر لطف دارید ، ممنونم
        ارسال پاسخ
        فروغ فرشیدفر
        سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ ۱۷:۵۱
        سلام‌ جناب بیدقی گرامی🌹
        خالص وزیبا و صمیمی بود.
        دلتون شاد.
        🌹🌹🌹🌹
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ ۱۹:۲۵
        باسلام وعرض ادب سرکارخانم فرشیدفر
        سپاسگزارم از نگاه سبز و مملو از مهر ومحبتتان
        خیلی لطف دارید . ممنونم
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2