شعر های بی پایان براى تو

دلم میخواهد دلنوشته ای از جنس تو
دلم میخواهد هايش لبریز است از برای تو
هوای من باز مینویسد از نگاه تو...
باز آنسوی خیالم مینوشم آن جام لب تو
تویی آن نگران سرگذشت دشوارم 
منم آن محزون شده از غم نگاه تو
قلبم باز آید ب همان نظم قدیمی
نبض قلب و بودنم؛تحمل همه چیز فقط تو
آزمون زندگانی در پس عبور است
تو که باشی همگان چه سهل است
آرزو هايي ک دارم همه از چشم تو پیداست
آرزوی اولم داشتن قلب تو و همین چشم هاست
بوسه ی پر حرارت تو زده بر غنچه ی لبانم
نیستی جای من بفهمی ماندگاری اش بر لبانم
میزنم همان بوسه بر لبانت لبریز شوی از نگاهم
راستی را نه از زبانم ولیک میبینی از نگاهم
قسم ب روزگار بی تو که سیه تر ز شب سياه است
تو را من در تمام  لحظه ها در آغوش خود پناه است
میان بازوان عشقم لانه ای به از پر قو سازم
تو ای کبوتر دل میدانم ک آسوده خود را سپاری در دل
شب هنگام دل بیقرار تر شد و آمدم ب سویت باز
تو ای نور دیدگانم،محراب من آرامشم؛بیا در آغوشم باز
بیا در آغوشم باز با همان کوله بار محبت ماندگار
وعده ها دهم باز همانند عشقت؛احساست بماند ماندگار
گاه سری بزن ب خلوتگه شبانگاهم بانو
شاهد زمزمه ها با معبودم باش بانو
تضمین وجودم همه عشق و احساس تو
شوقم را ببین در این خلوتگه هنگام دعا برای تو
نیم نگاهت آنسوی خیالم من را میخواند
 من و تو را او هم از یک روح میداند
همه دنیایم پر از شعرهای بی پایان براى تو
ساحلی امن است برای من دنیای تو
ب بالا مینگرم آسمانی پر از ستاره
همانند دل من؛دل تو؛پر از امیده
هر سه دلتنگیم او برای غروب آفتابش که رفته
من برای تو؛تو برای من که دستانمان ز هم دور رفته
گل سرخ سرزمین رویایم باغبانت میشوم
آسمان پر ستاره يعني من در کنارت ماندگار میشوم
شعرم دگر رو ب پایان است اما شعر هیچ گاه پایان ما نیست
نکند خیال باطل کنی؛ که در احساسم پایانی نیست
شاهد میگیرم ستاره و ماه وعده میدهم باز ب تو
ک این حسم باشد همیشه نوازشگر تو

#فرید...