خواب و بیداری

ای دوست تو بی نشانه ای! مي دانی ؟
اندوه همين ترانه ای! می دانی ؟
مشروب هزار ساله چشمان تو بود 
ميخانه ی اين كرانه ای! می دانی ؟
.....
راهی به سرای عشق توباید برد
در دست من است این چنین ، شاید برد
پایان رهت رهایی از بند زمین
این راه مرا به آسمان خواهد برد
.....
هر چند كه رفتنت كمی غمگين است 
بيداد زمانه راه و  رسمش اين است 
لبخند بزن به رسم و بيداد زمان  
لبخند بزن كه خنده ات شيرين است 
.....
پروانه پريد و چشمهای تو پريد 
اين دیده دگر خنده ی پروانه نديد 
آرام  روم به  سمت رويايی خواب 
ای شمع دگر بر دل بی تاب متاب
.....
در خواب چه رویای خوشی دیدم من
هی گل ز میان باغ می چیدم من
بیدار شدم به عزم صبحانه و چای
برخاستم و دوباره خوابیدم من
.....
چشم از سفر خواب گرفتی به به
کام از سحر ناب گرفتی به به
در فصل بهار و دم صبح و لب آب
گل بر رخ خود قاب گرفتی به به
.....
با آمدنت  شعر و غزل می آيد
شیر و شكر و قند و عسل می آید
هر صبح خروس خوان پی دیدن تو
خورشيد فلک به این محل می آيد
.....
صبح است و دوباره عشق را خواهم کاشت
صبح است و دوباره دوستت خواهم داشت
باید سر صبح جای صبحانه و چای
از شهد لبت بوسه ی شیرین برداشت
.....
سرشار ز بوی عطر پاك سحريم 
از هر چه خبر هست چه خوش بي خبريم 
از رفته و از  نآمده ها بر حذريم 
ازلحظه اكنون خدا حظ ببريم 
.....
صبح است بيا كه كامرانی بكنيم 
با ساز طرب ترانه خوانی بكنيم  
هر روز به پيری برسد عمرعزيز 
در رهگذر عمر جوانی بكنيم
.....
يك باغ پر از لاله و سنبل دارم 
در دشت خيال خويش بلبل دارم
 هر چند لب رود پر از زيبايی است 
من بر لب تو باز، تمايل دارم 

محمدرضا ملکی - باتیس