در میان جنگل انبوه
پوشیده از درختان وهیاهو ونوای
پرندگان در سایه قصه عشق سر میدهند
ودر رهروی نازک دل قصه ساز می کنند
ولی نمی دانندکه ،
در ورای این هیاهو وعشق
راه بلندی نیست ،
تا افتادن یک برگ همراه بالرزش
شاخه ها در ستایش باد !
من نوای شکستن گل های بجامانده از
دستبرد راهروان را می شنوم
وشکفتن غنچه های نو رسته باغچه را !
تو در پایان راه ،
ومن که هنوز به مقصد نرسیده ام!
من تراویدن آفتاب از سقف جنگل
در میان روزنه های بجا مانده از نسیم
در این جنگل را نشانه گرفته ام
اگر وزش هر ازگاهی باد آنها را نپوشاند
وجلوه ای بدهد به نمناکی
بوی خاک وعلفزار های
وحشی آمیخته در زمین
وجویبار های هرز روان در مسیر
بوته زار های نم زده را رها میسازم
بر می خیزم با کوله باری از طراوت
وشادی وخاطرات بجامانده !
وبرویم و چشم براه پرنده نباشیم
تا سایه روشن های ذهن را بزداییم
وشادی زندگی را زمزمه کنیم
هم چون پرندگان در سایه !
بهرام معینی (داریان) مردادماه ۹۵
گرگان منطقه نهار خوران