پنجشنبه ۶ دی
|
دفاتر شعر حسن کثیر(عبداللهی نسب)
آخرین اشعار ناب حسن کثیر(عبداللهی نسب)
|
حال من باز پریشان کردند
سرسجاد چرا ؟ خواب سراغم آمد
می شتابم یک شب
که بیایم پیشت
پیشه ام دل دادن
هیچ می دانی چرا؟
می شتابم ای دوست
که لبی برگیرم
ازخنده فرو افتادم
به سحر آویزم
جامه ی شسته به بوی تنت
دست هاروبه دعا
ذکرها سوی سماء
تا دگر باربنوشم جامی
سردوخوش نوش زدستان خدا
چشمت از دور صدا یی دارد
مرکب صبح فنا
دست ها بار دگر می خوانند
سوره ی سرخ ضحا
دست هایم به غمت آلوداند
وتوتکرارهزاران صبری ووفا
تلختر از یک قرن سکوت
سرد بی حس است دوران کبوتر بودن
بایدم آموخت پریدن را
بال وسنگوصدهزاران صیاد
پای بست افکارقدیم
چشم در راه هزاران فتوا
نیست ،یک دم خبریاز پرواز
همه غرق اند به سجاده ویک دم به دعا
حال من باز پریشان کردند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.