دوشنبه ۵ آذر
ببخش ... شعری از علیرضا مسیحا
از دفتر عاشقانه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸ ۲۱:۵۶ شماره ثبت ۸۱۰۹۰
بازدید : ۵۳۷ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب علیرضا مسیحا
|
مشت من پیش تو از لحظه ی اول وا بود
تو چرا قصد نمودی که شوم رسوایت
دیده ام قابل این حرف نبود اما من
کردمش فرش قدمها و شدم شیدایت
تو کمر بسته به رسوایی من اما من
دوست دارم که شوم خاک کف پاهایت
کیمیایی که از آن سنگ، جواهر می شد
خاک کرده همه اکسیر من آن سیمایت
گرچه تقصیر فراوان بود از جانب من اما دوست
شده بیتاب دل از رنگ رخ مینایت
دل من با همه ی خستگی اش خانه ی توست
تو ببخشا که همین خانه شود مأوایت
#علیرضا_مسیحا
چهارشنبه 09/11/1398
ساعت:21:30
|
نقدها و نظرات
|
سلام و عرض ادب درست فرموده بودید تصحیح شد. ممنون | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
و شاید هم عارفانه