سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        وااسفا

        شعری از

        برین بهار

        از دفتر شعرناب نوع شعر دوبیتی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۸ ۱۶:۵۵ شماره ثبت ۸۰۹۷۲
          بازدید : ۳۵۶   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر برین بهار

        گاه می بینم چه بیگانه ام وتنها در این دنیای وانفسا
        از خودم طرد شدم از همه جا رانده شدم وااسفا
        در کجای زندگانی  آرمیده بخت کوتاهم  که  من
        همچنان بسته پری در قفسم ،  در بگشا
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۸ ۱۱:۳۵
        سلام
        قلمتون سبز
        پایدارواستوارباشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
         برین بهار
        برین بهار
        سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ ۱۴:۱۴
        سلام و درود بسیار
        سپاسگزارم از مهرتان ، شما هم سلامت و شاد باشید
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        سه شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸ ۰۱:۴۷

        سلام :

        درود بر شما................. خندانک

        من کـه دارم شهرتی در کوچه های انتظار
        در کجای دل نهم امـروز و فـردا کردنت را

        آنقـَدر از بی قـــراری بـــر سر دف می زنم
        تا بریزی روی تارم ناز و بشکن بشکنت را
        ------------------------------------علی قیصری
         برین بهار
        برین بهار
        جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۸ ۰۲:۱۶
        درود بسیار
        سپاسگزارم از مهرتان...
        شعر بسیار زیبایی انتخاب کردید🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1