سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 دی 1403
    28 جمادى الثانية 1446
      Saturday 28 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۸ دی

        شعری بگو...

        شعری از

        محمد ترکمان(پژواره)

        از دفتر تا غروب . . . نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸ ۲۰:۵۳ شماره ثبت ۸۰۴۴۹
          بازدید : ۵۶۸   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        ... حوصله طناب ها
         در اسارتِ لحظه های انتظار
        پوسیده اند!
        لباسهای رنگ باخته درآغوش فاصله ها
        نخ نما شده اند و
        سنگینی پلک ها بر نگاه ها تحمیل!
        مژه ها
        در هجوم باد های پاییزی
        به خواب عریانِ زمستان خزیده اند!
        زیر پای پنجره ها، علف ها
         در انبوهِ کاهیدگی خمیده اند و
         فنجان های خالی قهوه
        یتیم خانه جوجه گنجشک ها شده اند!
         چشم های خیسم
        در اسارت آونگ پیشگویان
         خواب سیبِ سرخ می بینند و
        دیدگانِ باغچهِ شعرم
        در فراقِ الهام آبِ سیاه آورده اند!
         با این همه داغ آیا
         می توان شعری سُرود...؟
        شما بگو...
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۸ ۲۳:۱۵
        درود استاد عزیز
        شورانگیز و زیباست خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۰۵
        سلام استاد عزیزم
        ممنون بابت شعر زیبایتان
        .....
        طناب
        اخرین وصیت مجرمی را به یاد داشت
        که میگفت
        .......آخ راحت شدم. خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید احسان موسوی ( سام )
        شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۸ ۲۰:۳۴
        شعری که خون از آن نچِکد ننگِ دفتر است خندانک خندانک
        بسیار ستودنی
        دست‌مریزاد استاد خندانک خندانک
        مسعود میناآباد  مسعود م
        يکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸ ۰۰:۰۷
        سلام :
        درود بر محمد عزیز
        شاعر توانا و درد آشنا
        ----------
        بیش از چهارده قرن است که جرثومه خرافات و فساد و فحشا و تباهی را گردن نهاده
        پشت دلاور مردان مبارز را خالی کرده تنهایشان گذاشته ایم ،
        ننگ بر ما ...
        ----------
        هلا ! من با شمايم، هاي ! … مي پرسم كسي اينجاست ؟
        كسي اينجا پيام آورد ؟
        نگاهي، يا كه لبخندي ؟
        فشار گرم دست دوست مانندي ؟
        و مي‌بيند صدايي نيست،
        نور آشنايي نيست،
        حتي از نگاه
        مُرده اي هم رد پايي نيست
        ......
        ..............
        خدايا به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده ي خود را ؟

        از فرط درد و اینهمه نکبت زبان شعریم به لکنت افتاده مجبور شدم از نیما ومشیری وام بگیرم :

        از همان روزی که دست حضرت قابیل
        گشت آلوده به خون هابیل
        از همان روزی که فرزندان آدم
        زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
        آدمیت مرد
        گرچه آدم زنده بود
        از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
        از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
        آدمیت مرده بود
        بعد دنیا هی پر از آدم شد و این اسباب
        گشت و گشت
        قرنها از مرگ آدم هم گذشت
        ای دریغ
        آدمیت برنگشت
        قرن ما
        روزگار
        مرگ انسانیت است
        سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
        صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
        صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
        صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
        صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
        قرن موسی چمبه هاست
        روزگار مرگ انسانیت است
        من که از پژمردن یک شاخه گل
        از نگاه ساکت یک کودک بیمار
        از فغان یک قناری در قفس
        از غم یک مرد در
        زنجیر حتی قاتلی بر دار
        اشک در چشمان و بغضم در گلوست
        وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
        مرگ او را از کجا باور کنم
        صحبت از پژمردن یک برگ نیست
        وای جنگل را بیابان میکنند
        دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
        هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
        آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
        صحبت از پژمردن یک برگ نیست
        فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
        فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
        فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
        در کویری سوت و کور
        در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
        صحبت از مرگ محبت مرگ
        عشق
        گفتگو از مرگ انسانیت است!
        فریدون مشیری /
        ------------
        درود بر شما ---------- خندانک
        بهروز دارابی
        يکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸ ۱۸:۴۷
        درود بر شما شاعر‌ گرامی پژواره جان زیبا سروده اید
        ✋🌹🌹🌹🌹
        محمد قنبرپور(مازیار)
        چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸ ۱۴:۳۵
        استاد زیباست خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        شریف شریفیان
        چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸ ۱۶:۰۲
        در حضور نازنینان عمر کم آورده ام
        دفتری گرچه سفید اما قلم آورده ام
        حوصله کو وقت کوتامن نویسم شرح درد
        بهر ختم خویشتن خرمای بم آورده ام
        سلام استاد گرانمایه ودوست
        ازجان عزیز ترم حضرت پژواره خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1