❆ فانوس شب:
گم میشوم!
در میان ازدحام خیالاتم
سالهاست تو،
چنان فانوسی در شب
تنها نقطهٔ امیدم هستی.
❆ آسمان:
آسمان را به خیال نمیآورند
آنان که زمین نشستهاند
گل های قالی
بی اندیشهٔ آسمان
قالینشین شدهاند.
❆ اعتکاف:
برای دیدنت،
معتکف پنجره ام!
قسم به ضریح پنجره
آمدنت را
اجابت بفرما.
❆ آمدنت:
ایستاده ام
پای آمدنت!
این را، بدان!
عین مرگ است
"نبودنت"...
❆ می بری حواسم را:
فرق تو با بادهای پریشان
تنها در یک کار است!
باد می آورد
خیالت را
تو می بَری
حواسم را...
❆ فاصله:
تو
به خود می اندیشی
و من
به تو
تو از من
فاصله می گیری
و من
از فاصله میمیرم!.
❆ بهانه:
نارنگی بهانه است
بوی عشق میدهند
دستان تو
پوست بگیر این فاصله ها را
من به فصل فصل آغوش تو محتاجم.
❆ مرهم:
تمامِ خیابان های شهر را هم که قدم بزنم،
باز به بازوان تو محتاجم...
به آغوشت،
که دردم را تسکین میدهد!
مرا بی تو بودن به
هیچ کاری نیست!
❆ راه:
کدامین راه
تو را
به کلبهٔ قلبم می رساند؟
من، کلبه ای متروکم
منتظر آمدنت
از پای در آورده مرا
انتظار.
❆ دلِ پر غصه:
دلم پر غصه است
از قصهٔ نبودنت
و باران میشود
میچکد از چشمانم.
❆ تنهاترین:
بی تو
میان بغضی اسیرم
که همیشه مرا می کوبد
که تو تهاترینی!
❆ مرگ مادر:
مادرم که رفت
دلخوشی هایم کوتاه
و دلتنگی بزرگ شد
و کوهی به بزرگی یک بغض
جایش را گرفت
❆ امروز و فردا:
می گویم بیا
تو می گویی که فردا!
فردا که فردا شد
ای در گیر و دار هر فردا
امروز مرا دریاب!
کم کن امروز و فردا!
❆ سلول انفرادی:
این خانه بی تو
شبیه سلول انفرادی است
و من اعدامی
منتظر اجرای حکم!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_کوتاه