وقتي نفس براي كشيدن سخت مي شود
وقتي كه التهاب گلو مشت
مي زند
اين انفجار قلب من است
كه
قطره
قطره
اشك مي شود
ديوانه نيستم
شده ام قاصدي
شوم
بي قرار
براي
بعدهاي رفته ام
كه نابودي عشقت را
به مفت ، تف كنم
به اين دو جام
خانه بيست سوالي ذهنت را
از دلم
كه هميشه
گرفته است بپرس
از اين همه هرزه نپرس جايگاه من كجاست
اين نابلدان مرا به جايگاهي كشانده اند
كه هيچ قديسه اي
نخواسته
نتوانسته
...
كه گناه
كه عذاب
كه دروغ
و آه
وننگ
از باور تو
اگر محكومم كني
هواي پيراهنت هنوز تب شرجي اهواز را هضم نكرده ؛
تو با دود سيگارت
عرق چين اي كاش هاي مرا در اين 2جام ميريزي
و مرا محكوم به نوش مي كني !
نيستي
حالا تنها
حالا مشكوك مي زنم
بي قراري مرا براي بي تو مردن
بيا ببند به بازوي راستت
اين همه خستگي
اين همه اشك
مي بيني و گذشته اي !
امپراتور
بيا تمام هاي مرا بكش به پيشاني ات
بيا
دردهاي مشتركمان را
حالا كه دوري
حالا كه دوري
نزديك كن
نزديك