شنبه ۸ دی
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
پنجره
شورشیست میان ابرها
درتنگنای سپهر
میزند شلاق آذرخش
به دنیای کبود
میخراشد گونه ابر لطیف
تا بگریاند
بتاباند
بلغزاند
قطره باران
بر تارک سرد زمین
زمینی که هست غمگین
باد وحشی زوزه کنان
میکوبد به تعجیل
بر در و بر پنجره
آنجا که هست اندک صدایی ته حنجره
مینوازد پنجره
تا برقصاند پرده ماتمکده را
هم بلغزاند دل اندوه بار مرا
تا بتاباند زلف پریشان خسته را
شاید دیگر بار
پاهایم ندارند قدرت ایستادن را
مقابل پنجره ی رو به فردایی پر از تاریکی
هرطرف که نگری
نیش خنجره
لرزشی عجیب بر دستانم مسطولیست
به برون که مینگرم
میبینم دشتی از برفهای به هم پیوسته
سرد و بی روح
میابم سیاهی تابوتی از دور
پایین پای بید مجنونی خشکیده
تک و تنها
سر به زیر انداخته
بی رمق
بی نفس
و به دور از هیاهوی زمان
.... و دیگر هیچ
بهاالدین داودپور.بامداد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.