سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
  • شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ‌.ش
16 شوال 1445
    Wednesday 24 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۵ ارديبهشت

      چهارده پیک سپید

      شعری از

      سیدمحمدرضالاهیجی

      از دفتر تُوتَم‌نامه (عاشقانه) نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ ۱۰:۴۰ شماره ثبت ۷۸۸۸۱
        بازدید : ۴۲۵   |    نظرات : ۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      (۱)
      بیست سال و اندی و چندی
      خرج و بَرج
      از دخلِ جیبِ خالی  
      با تخمینِ عاقبت،چه می‌شود؟!
      بی تمرینِ عافیت
      بی فوتِ آنیِ بی کیِ بعد
      به چاهِ چمچاره می‌رسد
      به تلماسه‌ٔ ساعتِ شنیِ درد
      به انگشت‌هایِ جویدهٔ ورپریده
      آه! چقدر در می‌رود از تنواره‌ام نفس
      چقدر مثلِ شکلِ ققنوس
      به امیدِ دیدارِ قاف
      بر عروسِ لوسِ مرگ
      باخته‌ام پر و بالِ قافیه را 
      آخ! لخته لخته
      تکه تکه
      لختِ خودم را 
      گذاشته‌ام بر زمین!
      آه! مردمِ هفت شهرِ عشق
      عطاری عاطر بگوید مرا چرا
      تیراژه
      در دهانِ تیزابه‌‌ٔ بی‌ شرم وحیاست!
      حتماً 
      یقیناً 
      برایِ این‌که...
      چون...
      زیرا...
      چه نادر و بسیار
      جوابِ باعتابِ حشو!
      ای تفو بربیست‌ سادگی،دربیست سالگی 
      وَ بعدِ مِن‌بعدِ بیست سالگی

      #سیدمحمدرضالاهیجی
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۲)
       
      آمدم تورا بنویسم،قلم خون گریه کرد
      آمدم تورا بخوانم،دفتر خون گریه کرد
      آمدم تورا ببینم
      شهر
      خیابان
      کوچه
      در
      دیوار
      پنجره…
      خون گریه کرد
      آمدم با تمامِ احساس
      با اقتباس از التمـاس
      راسـتِ راستِ راست
      بی کم وکاست
      تورا بشناسم
      عشق خون خنده کرد
      تو کیستی که در نیستی
      با زُلالایِ زلالیِ باران
      کوه تا کاه
      مهر تا ماه
      روحِ انبوهِ اندوه را هم‌زمان
      در هر مسیر و مکان خیسانده‌ای،
      خسیسی بر دیدارِ مردمِ چشمانِ تَرم
      آی نازدانه
      ای نازبانویِ همیشه محترم
      بی چترم
      بی صبرم
      یک سطر قوتِ لایموت ابر
      بفرست برایِ قحطی و خشکسالی‌ام!
       
      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۳)
       
      ای دردها
      آی دردها
      مردها
      از دستِ نامردها
      از بـس، از پشت
      به قصـدِ کُشت
      خنجر خورده،مُرده‌اند
      مرگ را از رو بُرده‌اند!
      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۴)
       
      دنیا بعدِ تو
      به بعدِ پایان رسید
      به بعدِ ابد ویک روز
      به بعدِ مِن‌بعدِ آخرِ خط 
      به بعداز عمودمنصفِ خطِّ بی مبدأ
      به بعداز لالمانیِ عقربِ بزرگِ هیچ،
      ــ خفه‌خوانِ عقربِ کوچکِ پوچِ گرینویچ
      به بعدِ عطفِ به ماعقبِ گردنهٔ حیران 
      به بعدِ رکودِ بودِ نامیزانِ نامیزانِ نامیزان
      به بعدِ سقوطِ منِ نیم‌منِ آویزانِ آویزانِ آویزان
       
      این به ها
      این بعدها، بو می‌دهد
      بویِ هیچ‌وقتِ دیگر،نبودن‌ات 
      بویِ هرگزِ ندیدن‌ات
      بویِ برنگشتن و نیآمدن‌ات
      بویِ مرگ، مرگ، مرگ! 
       
      ننگ بر قلبِ تنگ 
      که بعدِاز بعدِ بعد می‌تپد
      که خون
      در دهانِ رگ‌هایِ فسیلم
      به قُطرِ قطره می‌نهد‌ 
       
      زندگی را چه‌کار با شقاقلوس!
      زندگی را چه‌کار با دامادِ بدونِ عروس!

      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      پ ن‌:
      برای قمری‌که ماه پیش‌ش کم می‌آورد
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۵)

      هیچ دالی
      که می‌زند بیرون
      از دهانِ اژدهایِ اسلیمیِ عروض
      بی علّت نیست!
      شاید مثلاً
      دالِ دلِ دلقکی باشد
      زیرِ دندانِ دلشوره
      که به دهانِ کِلالیک
      مزه کرده است!
      #سیدمحمدرضالاهیجی 

      پ ن:
      کِلالیک : ظرفِ زباله
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۶)
       
      زنانِ ونوسی
      وَ مردانِ مریخی
      خشک و تر
      باهم
      بی هم
      وَ درهم می‌سوزند
      چه باران ببارد
      چه برگ‌ریزِ پائیز
      چه چتر
      مُقیّد به‌ یک‌نفر باشد!
       
      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۷)
       
      در رگه رگه‌هایِ چاهِ نابرادر
      چکه چکه
      آب ‌شد فُرادا ماه
      با فَرداییِ خورشید
      یوسف را می‌گویم:
      داستانِ یونس و دهانِ ماهی
      بماند برایِ گاهی بعد
      که خدا به‌فریادِ قلم رسد!
      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۸)
       
      جریده‌ها
      جویده جویده نوشته‌اند
      مرکبِ سیاه
      در آغوشِ ماندلایِ مردمانت
      فهمید آپارتاید را
       
      تو کیستی؟
      که به سُخره گرفته‌ای
      تبعیضِ نژادیِ سپیدیِ دفتر را
      عشق برتو باد!
      تا یاد نمی‌رود از یاد
      مهربانِ همیشه آزاد
       
      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۹)

      در من هرشب، سَرِشب
      آدمی به‌نامِ تو
      با اقامه‌ٔ تب
      نه به‌ترتیبِ قدِّ دست وپا
      تاتی تاتی، با سایه‌‌اش
      از جنگِ جهانیِِ مجادله‌ٔ عقربه‌ها
      با معاملهٔ صدمجهولیِ مبادله با میزِکار
      مرخص
      از هاشورِ پله‌ها بدونِ تردید
      پائین
      و در خلسه،خسته
      برمی‌گردد به سمتِ مدفنِ لانه‌ٔ بی کاشانه!
       
      در ایستگاه
      آبستنِ خاطرات
      با تریتِ بلیط در کاسه‌ٔ چشم
      سوارِ اتوبوس
      وَ هم‌پایِ چهار وچندی،چرخ‌
      بی کیِ تبسّم بر
      شک و یقینِ بیداریِ کاج‌
      یا جیک‌جیکِ مستانه‌ٔ گنجشگکان
      یا خبرداغِ کلاغانِ آدم دیدهٔ ورپریده‌
      با سرگیجه‌ای دوار،بر آسفالت می‌دود!
      ــ آنجا که نباید از خود پیاده،
      وَ از خیالاتِ خیابان می‌گذرد
      به کالبدِ بی‌روحِ کوچه می‌رسد
      با شانهٔ کلید
      فرقِ مویِ پریشانِ قفلِ در را باز 
      به ازدحامِ خانه‌ٔ خالی وارد می‌شود
      لباسِ بی‌خودش را درمی‌آورد
      پاهای‌اش را
      بی هرگزِ نبشِ قبر
      از گلویِ کفش برمی‌دارد
      رختِ باخودش را می‌پوشد
      بی ناخنک و سرک،
      به اتاقِ بی پذیراییِّ از صبح‌ندیده
      به سراغِ سروقتِ آشپزخانه می‌رود
      سرخ‌مــاهیِ کوچک لب‌ها را 
      در تُنگِ تَنگِ لیوان می‌‌اندازد
      جرعه‌جرعه آب می‌‌نوشد
      به استقبالِ قوتِ لایموتِ غذا می‌رود
      با کَـلَـک به‌خود
      از سفره‌ٔ خالیِ پُراز آه 
      به‌‌جایِ نان ونمک و شعر و شب و ماه
      تکرارِ بی دل‌بخواه می‌خورد
      چایِ سرد می‌ریزد
      رادیو را روشن 
      بر رویِ موجِ سفسطه و مغلطه می‌گذارد 
      لمیده و لهیده بر زانویِ مبل
      با انگشت بی انگشتر،بی حوصله
      چالهٔ برمودایِ چُرت می‌‌کِشد
      ــ دهان‌دره را می‌کُشد!
      به اتاق‌عملِ خواب می‌رود
      دل‌‌اش را برایِ جایِ گرم ونرم صابون می‌زند
      وَ ناگهان...
      وَ ناگهان...
      وَ ناگهان...
      تا چشمان‌اش می‌افتد
      به عکسِ برعکسِ من
      به روبانِ سیــــاهِ قاب 
      به شمـــع‌هایِ شلخته‌ٔ لُختِ تن‌پُخته
      یادش می‌آید
      درست یا نادرست ۱۰۰۸۰ دقیقه پیش
      در گرگ ومیشِ مردمان‌اش
      اندازه‌ٔ یک‌عمر بی منّت و زحمت
      با لکنت مُرده‌ام
      وَ از زیرِ سقفِ مَسکنِ مُسکنِ زندگی
      پلاکِ ۲/۲۴ 
      تنها! فقط وفقط خودم را
      خودِ خودِ خودِ خودم را
      بدونِ هیچ‌ پیش و پس و کس
      در چمدانِ تابوت گذاشته،بُرده‌ام!
       
      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۱۰)
       
      دخلی به خرج ندارد
      تا رفتی
      در تقسیمِ زندگی 
      مخرجِ نبودنم!
      صفرِ صفر
      پوچِ پوچ
      هیچِ هیچ
       
      #سیدمحمدرضالاهیجی
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۱۱)

      به صبح 
      وَ چراغانیِ خورشید 
      سلام خواهم گفت
      وَ گوشواره‌ٔ پیغام را،
      وقتی تماشا از نردبانِ چشم 
      بالامی‌رود
      بر احساسِ شنودِ پوپک
      خواهم آویخت
      تا به انجمادِ خواب 
      وَ رخوتِ کلاغ خبر دهد
      گمنامیِ چندشنبه‌هایِ شهریور 
      بی علّت نیست!
       
      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۱۲)
       
      زبانِ عشق مو درآورد 
      ازبس گفت: 
      جُفت‌جُفت
      از دل‌هایِ ارزان
      بی ربط
      غلط پیِ غلط 
      حرفِ باطل شنفت
      کاش
      ای‌کاش گاهی
      مثلِ دهانِ بازِ ماهی
      بدونِ خودخواهی
      سکته‌ٔ سکوت کنیم!
       
      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۱۳)
       
      دودکش
      لک لک
      وَ عکسِ مردی که در
      شومینه می‌سوزد
      پازلِ خانه‌ای متروکه‌اند
      در امتدادِ شب
       
      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
      (۱۴)
       
      کسی چه می‌داند
      شاید هفت روز دیگر که نیستم
      زندگی اعتراف کند 
      خوشبختی
      دوکوچه بالاتر
      یا چند پلاک پایین‌تر است!
       
      #سیدمحمدرضالاهیجی 
      ــــــــــــــــــــــــــــــ
       
      #سیدمحمدرضالاهیجی
      (سٰاکُوتی هندی)
      ۱۳۹۷
       
      ۵
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸ ۲۱:۳۴
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و ارزشمند بودند
      کاش سر صبر جدا گانه ارایه می شدند
      تا بهره بیشتر می بردیم
      جایتان خالی بود
      عیدتان مبارک خندانک
      محمد باقر انصاری دزفولی
      پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸ ۱۸:۰۶
      با غرض سلام
      شاعربزرگوار
      درود درود
      خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      سیده نسترن طالب زاده
      پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸ ۲۱:۱۴
      درودتان
      جناب دکتر لاهیجی گرانقدر
      بسیار عالی و متفاوت ;قلم جناب عالی هماره آثاری خلق میکند خواندنی.. که علارغم ضیق وقت بنده چه در این سایت چه سایتهای دیگر دنبال میکنم ..


      آفرین و سپاس مرا پذیرا باشید
      لیلا امریاس(پریسا)
      شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ ۰۲:۲۰
      درود بر استاد
      بسیار زیبا
      خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0