پاییزیه(سمفونی زنجره)
باز، شد نوبت پاییز که تعزیر کند.
عشق را در نفس خاطره زنجیر کند.
دلِ لیلی، دلِ مجنون، دلِ آزاد و اسیر.
با خودش هم دل و هم قافیه درگیر کند.
اشک و لبخند و غم و سوز و گدازِ پاییز.
حسُّ و حالش به نگاه همه توفیر کند.
نیمه شد شمسه ی هجری، سنه ی جاری باز.
دست، بر دامن تقویم چه تدبیر کند.
رقص انداخت به پهلوی زمین، چرخش فصل.
می رود تا که جهان را ز خوشی سیر کند.
آه را باده ی طُغرای سلاطین سازد.
ماه را از شب ظلمت زده، دلگیر کند.
برگ شد هم سفرِ قاصدک باد مگر.
از طراوت همه جا، بدرقه تقدیر کند.
بعد باران، شده نازل، غزلِ قوس و قزح.
تا براندامِ زمین طرح نُو تصویر کند.
ترمه ی گُل گُلیِ صاف زمین را انگار.
آمده ارتشِ چین یک شبِ تسخیر کند.
بیرقی زرد برافراشته در نهضتِ سرخ.
سبزی از دامنِ خود، حکم به تکفیر کند.
برگ سبزی اگرم رقص کند در دلِ باغ.
باد در چشم همه تحفه ی کشمیر کند.
پای این حرف که تا سه نشود بازی نیست.
کوچه را سرخوشِ از خنده ی انجیر کند*.
خواب خرگوش بگیرد زِ سرِ چشمِ خمار.
شعله در خانه ی آرامشِ تخدیر کند.
ننگ بی عاطفه بودن به هم آغوشیِ ابر.
از پرِ دامنِ مرداب، که تطهیر کند.
نور خورشید به جنگل زده سوزن سوزن.
همه جا پنجره در پنجره تنویر کند.
باد را هم نفسِ خش خشِ هر برگِ درخت.
در غزل، سمفونیِ زنجره تحریر کند.
باد با وسوسه شیطانِ درختان شده که.
بهر تابو شکنی ها همه را شیر کند.
می کِشد پرده ی مه در قُرُقی راز آلود.
کوه را در تَلِه ی دامنه نخجیر کند.
دست بر سر و گوش جهان می کشد و.
دوست دارد همه را دسخوشِ تغییر کند.
شبِ هجران، ابدی بر سرِ احیاگرِ خود.
تاج یلدا، خوشی و هلهله تصدیر کند.
رسول رشیدی راد(مجتبی) آبان ماه 98
*نزدیک به 600 گونه از انواع درخت انجیر هر سه فصل بهار و تابستان و پاییز میوه می دهند