من پير خرابات نبودم که به مي مست کنم دل
معشوق سما وات نبودم که به مي مست کنم دل
آزاد و رها بي خبر و فارغ از ا ين عالم خا کي
بر دار مکافات نبودم که به مي مست کنم دل
ليلاي خودم بودم و مجنون خودم در همه عا لم
مشعوف فتوحات نبودم که به مي مست کنم دل
خورشيد و مه و آتش و شمع از دل من شعله گرفتند
غافل ز مناجات نبودم که به مي مست کنم دل
افلاک و زمين جمله خلايق همه در جام وجو دم
در گير خرافات نبودم که به مي مست کنم دل
جز وصف رخ يار به لب هيچ نيامد که بگو يم
مشغول اضافات نبودم که به مي مست کنم دل
در ذا ت خدا و ندي دا دار نها ن بو د دل ما
من بنده آيات نبودم که به مي مست کنم دل
عا لم همه در حکم خد ا وند به تعظيم من آ مد
شرمنده حاجات نبودم که به مي مست کنم دل
افسوس که يکبار خطا کردم و آن داد به بادم
کاش اهل مماشات نبودم که به مي مست کنم دل
#وحيدسخايي
ذکات علم آموختن است .، سپاسگذار تمام اساتيد و دوستاني هستم که علم و دانششون را از حقير کمترين دريغ نميکنند و با راهنماييهاشون موجبات خوشحالي و پيشرفتم را فراهم . قدردان مهرتان ارادتمندتان وحيد سخايي
درودبرشمابرادربزرگوارم
شعربسیارزیبایی ازشما خواندم
عاشقانه عارفانه ای شورانگیز بود ودل پسندوسرشارازحکمت ومعنا
شاعر با مخاطب قراردادن خودش درواقع خیلی از صفات بدانسانی رو نکوهش می کنه
نه نصیحتی می کنه ونه ناسزابازبانی لطیف و زیبا که مخاطب رو جذب می کنه
گرچه کمی زبانش شاید قدیمی تربود اما باحال وهوای عارفانه ی شعرتون همخوانی داشت خیلی خوب ازکلمه ی می بهره برده بودید
بسیارعالی شروع کردید ارتباط عمودی وافقی بین بیتهاهم درست وعالی بود وخیلی هم خوب به پایان بردید.....
وزن وقافیه هم خوب بود
وآهنگ روانی داشت لذت بردم
بخصوص چندتابیت خیلی پرمعناو آموزنده داشت
مثل این دوبیت:
ليلاي خودم بودم و مجنون خودم در همه عا لم
مشعوف فتوحات نبودم که به مي مست کنم دل
خورشيد و مه و آتش و شمع از دل من شعله گرفتند
غافل ز مناجات نبودم که به مي مست کنم دل
هربیت ازشعرشما اگرخوب درش تفکر کنیم حرفهای بزرگی درش نهفته بود وتصاویرش هم دلنشین بود
بااجازه تون به عنوان یک شعرخوب تیک نقدرافعال می کنم که دیگرعزیزان هم ازقلم زیبای شما بهره ببرند!
موفق باشید ودراوج