سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 25 آبان 1403
    14 جمادى الأولى 1446
      Friday 15 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۵ آبان

        روزی در دستهای نازنینت گلهای سرخ خواهم کاشت

        شعری از

        سیده نسترن طالب زاده

        از دفتر خمیازه های رستیک، مادرزادیند نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۸ ۱۸:۴۴ شماره ثبت ۷۷۶۶۷
          بازدید : ۶۴۳   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        تو تمنای صادق پنجره هایی
        میگشایمت شبی
        چون هدیه ی نور
        رو به سویهای خاموش رهبانی ..
        در هجوم موهوم کلمه
        در عفونت رندانه ی عقل
        تا سلسله هایی خفته
        تا فرداها

        .
        .
        .
        تو رنج دودمان خزانی
        در آواهای فولکلور
        تو شارش گرم خدایانی در خاک
        آری
        روزی در دستهای نازنینت
        گلهای سرخ خواهم کاشت
        و با بلاهت زرد خوشه ی گندم...
        به زخم کارگران سرزمین مادری فکر میکنم
        در نازکای دلم
        سالهاست
        زنی توده میزاید
        بر دهانم
        دوشیزه ای قفلی از تیتانیوم دارد
        و باغ سوخته ی چشمهایم هنوز
        حوض فیروزه فامی ماهیانی کولیست...
        تو لانه میکنی در دلم
        تا برف
        تا انتشار سرخفام انار
        تا کوچ مرغان وحشی عارف
        میدانم
        در عصب سایه های سیاه شوکران میریزی
        تو پرنده های کوچک عشق را
        بی پیراهن اندوه میخوانی
        به لحن تماشاخانه ها
        بی رنگ
        با جفت مست زیباشان
        عریان و رها
        تو مشرق مهربانی
        در نبوغ ناباور تاکستانها
        با هر بوسه
        به بادهای تعلق ذکات میبخشی
        و عطرزارها از گوشه ی لبهایت بیرون میزند
        بیا
        مردانی بلند
        از عنفوان خیابانهای خیس آمده اند
        تا ساعت مرگ
        افسوس
        هیچ کس به لحن مبعوث تنفروش پیر گوش نداد
        همو بود که میگفت
        هیچ دردی زاده ی انسان نیست
        بیا پرومته
        بیا و گله ی مبعوث مادیانهای رسته را هی کن
        بیا
        در تهوع الکل
        در ذات مادینگی شب
        مستزادی زیبا بخوان
        تا کرانه ی شوخ دریا
        بیا
        تا ناکجای آبادیها
        هنوز
        دیوارهای شعله و خون برپاست..

        2014
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3