يکشنبه ۲۷ آبان
|
آخرین اشعار ناب نیروانا دوست
|
.
روزگاریست
کرکس ها در لباسِ شاهانه
لاشه هایِ متعفن را
سر میزِ عقاب ها
تقسیم می کنند .
روزگاریست
در جبرِ بی پایانِ دَوار
جای تازیانه هایِ شب
بر صورتِ خورشید ست
و زنجیرِ اسارت
بر گردنِ ماه .
روزگاریست
که عشق
زاده یِ درد ست در جنین عدم
آنجا که شعر متولد می شود
و در روحِ واژه دمیده
آنجا که مقدس ست
برای کرومزوم هایِ تشنه یِ حیات
کارزاری برای بودن
برای هست شدن .
روزگاریست
کودکِ آزادی
خون می خورد
از پستانِ مادر زمین
با حکمِ زنده به گوری که
هنوز به میدان نبرد نرفته
قافیه باخته ست .
کاش کسی در صورِ اسرافیل بدمد
در این صورِ ناسور
تا ما که چون مردگانیم
دوباره در خاک جوانه زنیم
از دستهامان پیچکِ آگاهی
سبز شود سبز سبز
از چشم هامان اطلسی هایِ نور
بنفش صورتی بنفش
و با هر پلک زدنی
شرابِ عشق در کام هستی ریزد
تا از التهابِ افتاده بر پرِ پروانه ها کم شود
و کاکتوس ها بدانند که زیباترین اند ...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر معنی است