جمعه ۲ آذر
چه رازیست؟؟ شعری از میلاد حافظ
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸ ۱۸:۲۰ شماره ثبت ۷۷۳۹۷
بازدید : ۴۶۰ | نظرات : ۲
|
آخرین اشعار ناب میلاد حافظ
|
چه رازی ست؟
این چه رازی ست؟
به زیر طاق ابرویش چه رازی ست؟
که پنهان کرده در پشت نگاهش..
چه سری ست؟
این چه سری ست؟
میان موج موهایش چه سری ست؟
که جان جانانه میکردند فدایش..
به شوق کشف این اسرار مرموز
شدم راهی به راهی پیچ و خم دار
بود افسانه ها در راه رفتن
نشد حاضر دگر هر رفته هر بار
چه مردانی که رفتند و نگشتند
بر از این راه سخت و دور و دشوار
همی گفتند صدها بار با من
نرو خود را مکن سرگشته و خوار
چه عاشق پیشه هایی که بدیدند
دل خود را به زیر پای دلدار
غرورت را شکسته بازگردی
نگردد از برایت او طرفدار
نصیحت هر چه کردند این بزرگان
نشد پیدا ز من گوش بدهکار
ره آزموده را آغاز کردم
بپوشاندم دو چشمم من بر آمار
به امید نشانی از نگاهش
گرفتم من گرا با نیش پرگار
به همراه غرور و باد غبغب
شدم عازم برای جنگ و پیکار
شبانگاهان رسیدم من به کویی
که شاهی داشت ملعون و جفاکار
بعنوان غریبی بی هویت
مرا بردند نزد شاه دربار
بگفتا آن ملک با من کلامی
که شستم شد از آن مطلب خبردار
بود دزدی شبیه من در آن شهر
بجایش جلب گشتم من بالاجبار
بگفتا که کنم مطرح سوالی
تو پاسخ را کنی بی وقفه هموار
جوابت گر صحیح آزاد گردی
وگرنه نادرستی میخرد دار
از آنجایی که در زنجیر بودم
بکردم من قبول اما به ناچار
بپرسید این سوال از من که روزی
به پیش قاضی آمد یک طلبکار
بگفت آن مرد شاکی رو قاضی
که میخواهم ز فردی صد به دینار
ببستم سال نو با او قراری
ولیکن نیست بر عهدش وفادار
به رفتارش دهد فرمی که گویی
نباشم من طلبکارش نه انگار
ز صبح تا ظهر و شب تا کل مدت
زمن اصرار و از او هست انکار
اگر از دوستان کسی مایل هست ادامه ش بده خوشحال میشم ...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
طولانی و زیبا بود