سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        چه رازیست؟؟

        شعری از

        میلاد حافظ

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸ ۱۸:۲۰ شماره ثبت ۷۷۳۹۷
          بازدید : ۴۶۰   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر میلاد حافظ

        چه رازی ست؟
        این چه رازی ست؟ 
        به زیر طاق ابرویش چه رازی ست؟
        که پنهان کرده در پشت نگاهش..
        چه سری ست؟
        این چه سری ست؟
        میان موج موهایش چه سری ست؟
        که جان جانانه میکردند فدایش..
        به شوق کشف این اسرار مرموز
        شدم راهی به راهی پیچ و خم دار
        بود افسانه ها در راه رفتن
        نشد حاضر دگر هر رفته هر بار
        چه مردانی که رفتند و نگشتند
        بر از این راه سخت و دور و دشوار
        همی گفتند صدها بار با من
        نرو خود را مکن سرگشته و خوار
        چه عاشق پیشه هایی که بدیدند
        دل خود را به زیر پای دلدار
        غرورت را شکسته بازگردی
        نگردد از برایت او طرفدار
        نصیحت هر چه کردند این بزرگان
        نشد پیدا ز من گوش بدهکار
        ره آزموده را آغاز کردم
        بپوشاندم دو چشمم من بر آمار
        به امید نشانی از نگاهش
        گرفتم من گرا با نیش پرگار
        به همراه غرور و باد غبغب
        شدم عازم برای جنگ و پیکار
        شبانگاهان رسیدم من به کویی
        که شاهی داشت ملعون و جفاکار
        بعنوان غریبی بی هویت
        مرا بردند نزد شاه دربار
        بگفتا آن ملک با من کلامی
        که شستم شد از آن مطلب خبردار
        بود دزدی شبیه من در آن شهر
        بجایش جلب گشتم من بالاجبار
        بگفتا که کنم مطرح سوالی
        تو پاسخ را کنی بی وقفه هموار
        جوابت گر صحیح آزاد گردی
        وگرنه نادرستی میخرد دار
        از آنجایی که در زنجیر بودم
        بکردم من قبول اما به ناچار
        بپرسید این سوال از من که روزی
        به پیش قاضی آمد یک طلبکار
        بگفت آن مرد شاکی رو قاضی
        که میخواهم ز فردی صد به دینار
        ببستم سال نو با او قراری
        ولیکن نیست بر عهدش وفادار
        به رفتارش دهد فرمی که گویی
        نباشم من طلبکارش نه انگار
        ز صبح تا ظهر و شب تا کل مدت
        زمن اصرار و از او هست انکار
        اگر از دوستان کسی مایل هست ادامه ش بده خوشحال میشم ...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸ ۱۹:۳۶
        درود بزرگوار
        طولانی و زیبا بود خندانک
        رعنا بهارلویی  تخلص باغبان
        يکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸ ۱۹:۲۳
        درود بر شما بزرگوار
        بسیار عالی
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5