بحر طویل
" بیتابی دل، درنیمه شبی بارانی"
چهل طی شد، دلم تنها تر از همواره دوران، به کنجی مانده مسکوت وبه خود آمد، سرودی خواند و خوش رقصید بسویی عاجزانه خیره ماند و خوش به خوابی رفت گویی بی طلوع اما موقت بود و برگشت و به خود آمد وَ گفت : ای یارجانی، روزها طی شد و شبها، طی شدند و غلغله غوغا بر آورد و میان موج ها - درحال غرق - تنها تو بودی درسرم جانا
هماندم که سرم در بین زانوها مردد، داشت هزاران راه را برخود مرورمیکرد، تو بودی درسرم جانا
هماندم که به صد آهنگ خامم می سرود صد راه نارفته ، تو بودی درسرم جانا
هماندم که به انواع طرب ، رقصی میان مرگ وبودن، خواب وزیستن ، تجربه میکردم، این تنها تو بودی معنی تاب وتوانم ، مقصدم جانا
تو ای جانا همیشه مونسم بودی . همیشه یاوری عالی و والا بودی ای جانا
چقدراز بردن نام عسل ، گلفام نامت ، مست میگردم
بله جانا همیشه دوستت دارم بیاومهربانی کن بمانندهمیشه، یاریم کن تا دلم بی تاب تومانَد، مهیای وصالت گردد و واله به سویت آید و هرچه بجز خود را ز دل برکن ، به خود آویز، مهیا کن، سفرنزدیک شد جانا
توشۀ اعمال میخواهم ، کوله بارم را پرازدل کُن ، پرازمیل رخ آرام خود که میکند دردل خدایی ، در تمام لحظه هایم مهربانی
من به تو مشتاق مشتاقم به جز تو بهترینم، من که را دارم ؟
ای رفیق لحظه هایم ، ای خدایم ، ای عزیز پاک من ، جانا
مرا دریاب ، که من بی داشتنت هیچم ، بی تو میمیرم ، با تو مرگم زندگییست ، تنها کنار توعزیزم خنده بر لبهای من همواره میماند...
یاریم کن
بهمن بیدقی