بهشتیان
ازون روزی که آدم پا گرفته
خدا چنتاییشونو برگزیده
همونایی که دریای یقیناً
دلاشون موجِ تردیدو ندیده
اونا از روزِ اوّل توو بهشتن
جهنّم واسَشون جایی نداره
به رویا و خوشیها دل نبستن
براشون دنیامون بی اعتباره!
ماها پاهامونو زنجیر کردیم
به داری که پُر از سیب هوسهاس!
ولی اونا به دنبالِ رهایی
زدن توو قلبِ صحرایی که پیداس!
یکی چشم و یکی پاهاشو داده
من و تو خون ببینیم برگِ زردیم!
یکی هم دست داده مثل عبّاس(ع)
من و تو فکرِ این کارم نکردیم!
شهیدی قبلِ رفتن، گردنش رو
زیر تیغِ شهادت تا گذاشتن
رو لبهاش غنچه ی لبخند وا شد!
سرش رو روی سنگی جا گذاشتن!
همه حیرونِ سر بودن که بی جون
رو لبهاش ذکر زهرا (س) و علی (ع) بود!
شکستن نا مسلمونا سرش رو
ولی بازم صدای یا ولی بود!
جوونی تووی مستی خواب دیده!
رقیّه زیرِ اشک و خون شده خیس
صدا میزد: بابایی من اسیرم
گرفته گردنم رو دستِ ابلیس!
جوون حالا شده سربازِ زینب (س)
کشیده با قدمهاش دور مرقد
حصاری از محبّت، با تعهُّد
که روی شونه هاشه مثل چارقد!
یه وقتایی که جولون میده شیطون
توو ذهنِ بعضی از مردای نادون
میگن اجری نداره رفتَناتون!
فقط تووی عذابن بچّه هاتون!
نمیخوان تووی چشمِ بچّه هاشون
بِبینن بغض و دلتنگی و حسرت
ولی بانو غریبِ، دست تنهاس
میونِ آدمای دیو سیرت!
براشون خونواده مثلِ جونه
توو قلباشون محبّت موجِ دریاس
خدا هم شاهده وقتی که میرن
از عشق و اعتقاده،... قصّه اینجاس!
#سمیرا_خوشرو_شبنم
بسیار زیبا و جالب بود