نماز است آیین هر انبیا
سخن را شنو بر ولی اقتدا
بدانی که دارد ثمر چون خضوع
خضوع گر کنی آن تو هست خشوع
لطیف الحیل آمد انسان بدان
کنی چون عبادت روی سوی آن
نماز است معراج هر عابدین
نظر گر کنی حق بینی یقین
نماز جلوه آرد تو را می برد
به جایی که معراج باشد دهد
به آهستگی گر کنی تو نماز
رسی بر فضایی پر از جلوه ناز
نیاز است ناز آورد بر تو باز
توجه کنی دور از تو صد آز
ادب حُکم دارد کنی باز ذکر
مداوم کنی روح در ذکر و فکر
نگارش دهد نظم بخشد نماز
تو بنده کنی اقتدا تا که راز
برایت مشاهد شود روح شاد
بدانی که خالق تو را فکر و یاد
به معنا نگر هست معنا کلام
که هر ظاهری جلوه دارد همام
کلید نماز است جنت ولی
وضو نیز مفتاح راز است ولی
پیمبر به وقت عبادت خطاب
ارحنا البلال یار شیرین شتاب
به وقت دعا از خدا استغاث
خدایت کند گوش دارد غیاث
به بنده نگر تا کنی بندگی
چو کردی کنی دور شرمندگی
چو خواهی گناه از تو رو بر کند
سریع در عبادت وضو بر کند
به هر کار خواهی کنی خدمتی
بدان تا نگویی که هست زحمتی
به زحمت شود رحمتی در پدید
که رحمت به زحمت شود نا پدید
خدایت ثنا کرد و گفت بنده ام
عبادت کنی راضی و خنده ام
تو کردی عبادت کنی کسب حال
حلال است حالی ندارد ملال
عمودی که دین نام دارد بدان
نماز است ای بنده پاک دان
خداوند داده تو را مکنتی
که بر خود به دیگر کنی خدمتی
عمل گر کنی دوست دارد تو را
وگر نه روی تا ندانی کجا
یقین دان که تنها نماز است جان
تو را باز دارد ز فحشا بدان
میانِ دل و صانع آفرین
نماز است آرامش بهترین
عبادت عبودیت عابدین
سجود علی زینت عابدین
چو خوانی نمازی تأمّل کنان
حضورت شود جمع خاطر مکان
به قلبت رجوع کن که بینی جهان
جهان در عبادت تو بینی نهان
مکانی که ساکن شوی خلوتی
چو یادی کنی مرگ را جلوتی
حضورت به دنیا بریده بدان
چو خلوت کنی یاد آری نهان
دو دنیا یکی کن تفاوت بدان
که در بندگی دوست داری زمان
سعادت تو را شد عبادت قرین
خوشا بنده ای که سعادت قرین
به من هم سفارش کند آن هُمام
عبادت کنی پخته گردی نه خام
ولی اله بایبوردی
حكيمانه و زيباست