بخششی یارب مرا زین گفتِ گو
جمله پرسش های من پاسخ بگو
این بنا را یا خدا معمار کیست؟
در کجی هایش خدا اسرار چیست؟
این خرابی ها خدا تدبیرِ کیست؟
وین بلایا را بگو تقصیر کیست؟
مردمان از هم چپاول میکنند
زین سبب بر هم تفاضل میکنند
مردمی بی سرپناه و ناتوان
گوشه ای افتاده هم پیر و جوان
مردمی در حسرت و یک لقمه نان
عاجز و درمانده از وضع گران
گوشه ای دیگر خدا محنت ببین
کودکان را غوطه در نکبت ببین
با لبی خندان دلی در بندِ غم
زین بلایا در جهانی پُر ستم
بهرِ نان آنها گدایی میکنند
بَر درت هر شب دعایی میکنند
با زر و زیور یکی صاحب مقام
در یَدَش جان و بسی ناموسِ عام
آن یکی با خون دل سَر میکند
این یکی عیشِ مُکرر میکند
زاهدی بی خانه رسوا میشود
خود فروشی در فلک جا میشود
آن یکی مجنونِ شیدا میشود
این به زر محبوبِ لیلا میشود
آن یکی جانش ز غم کوهی گرفت
این به زر معشوقِ شیرینی گرفت
عاشقی را دل دگر معیار نیست
جُز هوس اندیشه را اصرار نیست
در جهانت یا خدا مسرور کیست؟
بی زر و زیور بگو منصور کیست؟
ما اگر در خلقتت آدم شدیم؟
پس چرا با ناکسان هم دم شدیم؟
خود سرشتِ آدمی هموار نیست؟
یا که آدم را ز خود اخبار نیست؟
خویِ بد بر قومِ آدم عار نیست؟
یا که آدم در عمل هُشیار نیست؟
در سرشتت آدمی طرحش کج است؟
یا که آدم در عمل ها معوج است؟
من که بس وامانده ام در این گذر
از من و تقصیرِ من یارب گذر
روزگاران بر ضعیفان تنگِ تنگ
کِی خدا پایان رسد این عمرِ ننگ
امیر الهی(مسکین)
مناجاتی بسیار زیبا و رندانه بود