من از تو رانده شدم از بهشت چندم بود
شبی که در سر من جای مغز گندم بود
شبی ک بوی تو از هر عبور حس میشد
و مرده های من از توی گور حس میشد
پرنده ای ک نرفت از نشانه های تو بود
چرا ک طول قفس عرض شانه های تو بود
دوباره دختر فالم حسود می افتاد
و یاد من به توئه بی وجود می افتاد
مرور طعم لحن توی خواب و بیدارم
دوباره خر بشوم باز هم لجن خوارم
فدای خالی ات از توی پیرهن هایت
فدای هرچه به احساس گه زدن هایت
غمت بیاید و هرروز گنده تر بشود
مخاطب دوسه تا فحش مختصر بشود
بلوند مویم از انگشت هات فر بخورد
دهانم از وسط بوسه ی تو جر بخورد
که واژه واژه ات از هر زنم عبور کند
که توله های تو از دامنم عبور کند
به گوش مخملی پشت شعرهام بخند
به گور دختر قبل از شب جذام بخند
بخند تا پدرم لاشه را تکان بدهد
به یک روانی ِ بعد از تو آب و نان بدهد
به ترس مادرم از التماس کردن من
به چشم گفتن او بعد پارس کردن من
به خسته ای ک تو را در نقاب ها بوسید
بخند پشت تمام شکنجه های سپید
تو رفته ای دل من گیر عقده هاست هنوز
تقاص دادن ِ بعد از تو هم بجاست هنوز !
به روی عکس تو دیوانه وار زوم کردم...
به خون لخته ی بی اختیار زوم کردم
#حوریاصفایی