پنجشنبه ۱۶ اسفند
با یاد سهراب سپهری شعری از مهدی حریفی
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۸ ۰۱:۴۹ شماره ثبت ۷۴۲۵۷
بازدید : ۴۳۷ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب مهدی حریفی
|
چه شد آن شب سهراب
که سحر بستی بار ، رفتی از آبادی
رفتی و دور شدی از شهرش
رفتی از دشت فراخ ، کوه هایی چه بلند
و به یارت گفتی
که خیالت راحت ، میروم از قلبت
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟
لای آن شب بوها ، پای آن کاج بلند
و خدا بود در آن نزدیکی؟
من هم از دور شنیدم که کسی خواند مرا
و دویدم سمتش
ساده بودم سهراب
رفت آن فاصله هایی که پر از ابهامند
من شنیدم که صدایی گفت هیچ
و نگفت آمده ام ، که به قانون گیاه طعنه زند
و به آگاهی آب لطمه زند
گفت در من ابدیت جاری ست
و در آن لحظه سپیدار بلند
سمت دانایی ما سایه نداشت
در دلم چیزی بود
مثل یک بیشه نور ، مثل خواب دم صبح
خانه ی ما طرف دیگر شب زیبا بود
زندگی رسم خوشایندی بود
زندگی بال و پری داشت با وسعت مرگ
پرشی داشت اندازه عشق
ولی افسوس سهراب
زندگی شستن یک بشقاب بود
زندگی یافتن سکه ده شاهی در جوی
و چه بی ارزش بود
هرکجا رفتم آسمان مال کسی دیگر بود
چه شد آن شب سهراب
دل بریدی از یار و به او بانگ زدی
تو به من میخندی و به خود میگویی
باز می آید و می سوزد از این عشق ولی
برنمیگردم ، نه
خواستم باز نگردم سهراب
چترها را بستم ، زیر باران رفتم
بد نگفتم به مهتاب اگر تب داشتم
شهر من ای سهراب مثل شهر تو نبود
و من از روز وداع گم شده ام
شهر من رود نداشت
قایق و لنج نداشت
خوش به حالت سهراب
کاش می شد من هم
روم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد
عشق زیباست و حرمت دارد
#مهدی_حریفی
به یاد سهراب سپهری
|
|
نقدها و نظرات
|
درود استاد عزیزم.عرض ارادت🌹🌹 | |
|
درود برشما.زیبا طبع لطیف شماست❤ | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و خوش آهنگ بود