.
کد دویست بیست ویک ؛ ازفتنه زمانه
ازفتنه زمانه ندانم کجابرم
دل مرده است نزد مسیحا چرا برم
خواهم شبی بکوی حبیبم سفر کنم
چشمی که خواب هست ندانم کجا برم
ای خوش بچشم خویش ببینم جمال یار
بلقیس وار ترک زملک سبا برم
هستم در انتظار نگاهش کند بمن
در پرتو دو دیده او من پنا برم
دارم شکایتی همه از دست روزگار
از بی وفا کجا بتوان من وفا برم
ترکش کنم؛ وفا نکنم ؛ چونکه بی وفاست
با این عجوزه مهر نورزم ؛ جفا کنم
از بیوفائیش به خدا میبرم پناه
آرامش بقا همه را از خدا برم
آسوده خاطرم اگر اورا کنم رها
ترکش اگر کنم بدلم بس صفا برم
دستم اگر رسد به کمانی زنم هدف
برسینه زمانه چنان بی خطا برم
(گمنام) گر مدد طلبی از خدا طلب
امداد گر خداست مگو من کجا برم
یکشنبه بیست شش اسفند نود هفت .
خواهم شبی بکوی حبیبم سفر کنم
چشمی که خواب هست ندانم کجا برم
ای خوش بچشم خویش ببینم جمال یار
بلقیس وار ترک زملک سبا برم
هستم در انتظار نگاهش کند بمن
در پرتو دو دیده او من پنا برم
دارم شکایتی همه از دست روزگار
از بی وفا کجا بتوان من وفا برم
ترکش کنم؛ وفا نکنم ؛ چونکه بی وفاست
با این عجوزه مهر نورزم ؛ جفا کنم
از بیوفائیش به خدا میبرم پناه
آرامش بقا همه را از خدا برم
آسوده خاطرم اگر اورا کنم رها
ترکش اگر کنم بدلم بس صفا برم
دستم اگر رسد به کمانی زنم هدف
برسینه زمانه چنان بی خطا برم
(گمنام) گر مدد طلبی از خدا طلب
امداد گر خداست مگو من کجا برم
یکشنبه بیست شش اسفند نود هفت .
آموزنده و زیبا بود