از خودم خواهم که یک شعری برای درد این ملت بگم
ازگرانی از نداری از صدای ناله های مردم کشور بگم
ای رسول مهربان شعری بگو از مردم خانه به دوش
از جفا بر مردم ایران زمین میرسد خونم به جوش
ای رسول مهربان صحبت بکن از دستهای کارگر
مردمانی که برای نان شب میشوند خونین جگر
ای رسول مهربان وصفی بکن از حال و روز اقتصاد
آبروی کاسبان خوب شهر با گرانی میرود راحت به باد
ای رسول مهربان از صدای گریه های دختری تنها بگو
از نداری تن فروشی میکند کاهلان میخواننش بی آبرو
ای رسول مهربان حرفی بزن از مردم بحران زده
از گرانی از نداری از جوانان از نسلی غم زده
ای رسول مهربان با بغض های یک پدر از نرخ بیکاری بگو
دستها بالا ببر با حال زارت با خدا کن گفت و گو
ای رسول مهربان از خداوند شادمانی بهره این ملت بخواه
نعمت و آرامش وثروت برای کل این کشور بخواه
ای رسول مهربان این را بدان از شعر تو کشور کمی عالی نشد
انتقاد شاعران یک مرهم است شاید دلی آرام شد
رسول مهربان