يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر مهدی براهویی(کاشانی)
آخرین اشعار ناب مهدی براهویی(کاشانی)
|
شده ام حبس درین خانه ی تنگ
تکه خشتی بر سر...
و درین ظلمت ترسناک زمین،
خانه ای خاکی و از جنس خودم...
جامه ام بس زیبا و به رنگ دلها
شده ام حبس درین خانه ی تنگ...
ناگهان پنجره ای رو به حیات دل من
و ازآن سبزه نگاری پیدا
شاد و خرم ز میان آن ها، بود بس زیب و شبیه دریا
خنده ای زد به قشنگی بهار، همچو الماس درخشیدن داشت
صورت همچو مه اش بود برایم زیبا
ناگهان روی دگر پنجره ای باز بشد
آتشی شعله ور و شعله اش از جنس خودم
آری، آن هیزم بشکسته خودم بودم و لیک ترس از کل وجودم بارید
شده ام حبس درین خانه ی تنگ...
آری آن پنجره ها بسته شد و بار دگر من بشکسته بماندم تنها
ناگهان بار دگر جای دگر باز بشد طرفی آن ور تر
سایه هایی پیدا، در دلم شد غوغا
یکی از آن ها بود بس بزرگ و ترسناک
دگری داشت تبر در دستش
تبری بس سنگین، اندازه ی یک عمر گنه کاری من
مِن و مِن می کردم، گونه هایم خشکید و دلم در جا ریخت
جرعه ای ترس در کاسه ی قلبم ریختند
اندکی آن ور تر اژدهایی پیدا،اژدهایی ترسناک
اندازه ی یک عمر درازی که به غفلت گذراندم
آتشی بس سوزان، از دهانش جاری
نیش زهر دار خودش را به سرم وارد کرد
روی برتاباندم ز میان سنگ ها، پیرمردی پیدا
پیرمردی زیبا صورتی همچون ماه
وسط راه ز میان رفت
سمت دیگر بودش کودکی ده ساله
کودکی بازیگوش به گمانم کودکی هایم بود
جست و از پیشم رفت
پشت سر مرد سیاهی، به سیاهی دروغ و تهمت
به سیاهی گناه و نفرت
تبرش را به سرم وارد کرد
خواب ترسناک، مرا ساکت کرد...
چشمهایم باز شد
آسمان گریه به احوال بد من می کرد
و زمین، چوب گناهان بد من میخورد
شده ام حبس درین خانه ی تنگ
درین خانه ی پر ز تزویر و دروغ و نیرنگ
به گمانم به گناهم به نگاه نگرانم کرد اندک لطفی و پس از آن بخشید
#مهدی_براهویی...
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و سپاس بی کران خدمت استاد گرامی و بزرگوار | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خوش آهنگ و زیبا بود