برآن که نباشم دمی جدا از تو
همیشه پیش خودم ساختم دوتا از تو
یکی برای دو چشمم یکی برای دلم
که بی تو یکسره ابریست حال معتدلم
شبیه ابر، دوباره ببار بر بدنم
که باز روح تورا حس کنم میان تنم
در انتظار تو صبر بهار سر آمد
خزان بدون تو امسال زودتر آمد
تو کوک کرده ای انگار ساز سرما را
که باد با وزش ساده میبرد مارا
کدام جنگ تورا از کنار من کم کرد
کدام غم کمرت را شبیه پل خم کرد
همیشه مثل پدر سایه سرم بودی
تورا چگونه بگویم پاره تنم بودی؟!
اگرچه خسته ام اما هنوز پشت توام
دهان هرزه بیاور کنون که مشت توام
من کنار تو تنهاتر از من تنهاست
من کنار تو اصلا جدای از من هاست
برای دیدن من موقع غروب بیا
به ساحلی که در آن جنگ خاک با دریاست
برای کشف تو باید به عمق آب رسید
که چشم های تو با اشک زیباست!
درخت فصل خزانم ،نترس از پیری
تو سربه زیرشوی باز هم سرت بالاست
درون خانه نه هویی بکش نه رقصی کن
کنون که گردش کون و مکان به خاطر ماست
برای دیدن تو باز هم سوار شدم
اگرچه مترو تهران کرج فقط رویاست!
خیال من از تو که هستی، تخت است
تو خود قرار منی بی قراری ات، سخت است
بسيار زيبا و جالب بود