بعدازاین با بی دلان خواهم نشست
عاشق وشیدای عالم، مستِ مست
ساغرِصهبا طلب خواهم نمود
نازساقی می کشم چون بت پرست
می زنم از باده های شعر ناب
مثنوی را یا رباعی هرچه هست
بی خود ازخود، بی خود ازعالم شوم
کف زنان ودف زنان بالا و پست
درجوانی هم سَرَک خواهم کشید
گرچه عمرم می رود پنجاه وشصت
با دوبیتی جرعه ها سرمی کشم
می زنم پیمانه ها با هردو دست
جامی از کامِ غزل خواهم گرفت
نوعروسی در بغل خواهم گرفت
مصرعی را تک نوازی می کنم
با دوتاری عشق بازی می کنم
ازلب شهدِ رباعی می مکم
در زلالِ حوضِ ماهی می چکم
واژه ها را دست یازی می کنم
مثنوی را ناز بازی می کنم
بانوای عالیِ بوذرجمهر
دردِ دلها می کنم از روی مهر
بسترِ شعرِترو طنّازمن
سایه ی سروِ سُهی ونازِ من
روحِ پاکم را نوازش می دهد
دل فراخوانِ همایش می دهد
قول دادم تا اگر شاعرشوم
روبه درگاهِ خدا شاکرشوم
بانبی مِهرِ نبوَّت بسته ام
باعلی عهدِ اُخُوَّت بسته ام
سینه را وقف ولایت می کنم
ازکلام حق حمایت می کنم
مهدوی می گردم و در انتظار
جمعه ها از خود شکایت می کنم
مهدوی
عالی بود
دستمریزاد