دلبر به رسم دلبری ، زلفی پریشان میکند
این دل به پای عاشقی، تجدید پیمان میکند
رندانه ساقی پر شرر ؛ دستی نهاده بر کمر
خندان بروی محتضر ، ناز فراوان میکند
مطرب ولی دیوانه وار، چون عاشقان کوی یار
گرد طرب پروانه وار ، رقصی به میدان میکند
ظالم به در گاه خدا ،با عیش و عشرت در صفا
از درد رنج باری جدا ، عمری دوچندان میکند
سائل ولی بیچاره است ،در کوی ما آواره است
چون مفلسی بیکاره است ، بی بهره خسران میکند
عشوگری بی بند بار ، با چهره ای نقش نگار
دامی نهاده روزگار ، یوسف به زندان میکند
من مانده ام آخرچرا، ساقی به صحرای بلا
با تشنگان کربلا ، ظلمی دوچندان میکند
دستم به شمشیری جدا ، چشمم به تیری مبتلا
حیدر علی مرتضا ، مردانه جبران میکند
فردا بدان جام دگر ، آمیخته با شهد و شکر
ساقی همان قرص قمر ، نذر شهیدان میکند
این گوشه سید بی نصیب ، بنشسته با یاد حبیب
چون کودکان بس غریب ، اشکی به دامان میکند
شاعر: سیدابراهیم میری
1397/9/20
آييني بسيار زيبا و با شكوه بود
در نوع خود منحصر به فرد
از خوانش آن بهره بردم دستمريزاد
اولين كلاسيكي است كه از شما ميخوانم
جسارتا مصرع ششم اشتباه تايپي ندارد؟
"رقصي" نيست؟