گوش کن
به صدایی
از هزاره های تو در تو
به قدمت تاریخ
از صبر مردمانی
به غایت صبور
بر رنج های ناتمام
مردمانی پاک
نجیب و مهربان
همراز دشت های فراخ
و همپای کوههای استوار
در مسیر کوچ
کوچی از سکون به تکاپو
در هیاهوی هی جار
وارگه به وارگه
و سرانجام
کومه ای به وسعت دشت
در سرزمین دلهای تنگ
و شیرهای سنگ
گوش کن
به صدای مادرانی با شکوه
که در شب هایی عمیق
در طنین آواز زنجره ها
و در لالایی حزن انگیز شبانه
داستان سوارانی حماسه ساز را
سخاوتمندانه
و با هزاران آه
در گوش کودکان خفته در گهواره خیال
واگویه می کنند
که استوار و مردانه
چون قامت زردکوه و تاراز
اسطوره وار
در خاک ایل
جوانه زدند
گوش کن به صدای
زنان مردی که
الفبای مردانگی را
در طنین غرش برنو
در گوش ایل خود
چون نوای رود
هجی کردند
زنانی که آرزوهای ساده خود را
به دل زلال چشمه سارهای دشت سپردند
تا شاید در آن سوی دشت
در خیالی دیگر
ودر دل ساده زنانی دیگر
جوانه بزنند
وقتی دل چشمه را
در دستانشان میهمان می کنند
گوش کن
به زنانی پر از شعر
که در فراخنای دشت های صبور
غزل غزل دلتنگی شان را
برای آسمان مغرور دشت
در اشک های گاه و بیگاهشان
عاشقانه سرودند
گوش کن
به فریاد سرشار از سکوت مردانی فراموش شده
از ورای سده ها و هزاره های تو در تو
در حافظه ی حماسی زنگار بسته تاریخ
آری
گوش کن
به رنج های ایل من
در صبوری های جاودانه اش ...
#آناهید
#مهناز_حسینی
درود برشما
زیباقلم زدید