جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر نسترن کوشکی(پاییزی)
آخرین اشعار ناب نسترن کوشکی(پاییزی)
|
گه گاهی او مرا مینگریست
سایه اش را
از روی دیواری
که اقاقی ها دوره اش کرده بودند
همچو اخترانشب میدیدم
گنگ و آرام بود
التهاب تپش های قلبش
یک به یک زیر و برم را می ربود
گرممیشد سراپای تنم از بویش
بوی خاک نم باران زده میداد
آنچنان کرد مرا مست
به یکباره شدممدهوشش
زد هوا و حال قلبم را همان سایه مجهول بهم
زان شب همه شب منتظرش میماندم
که بیاید و بگوید به من
چه کسی است چه میخواهد ز من
سایه اما دگرش باز نیامد ز شب
من، حیران و پریشان و غضب
دل در بند کسی بود که دیگر نبود
سایه رفت،
اما دلم را بربود
|
|
نقدها و نظرات
|
مرسی دوست عزیزم | |
|
سلام خیلی ممنون از نقدتون،نقده دیگه عذر خواهی لازم نیست،سعی میکنم به تذکراتتون توجا کامل رو داشته باشم،شما تشریف بیارید ما یه دندون اضافه هن بهتون میدیم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
بسیارزیبابود