سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        خدای بنده نواز

        شعری از

        محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)

        از دفتر یادگارِ نوجوانی نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۷ ۰۹:۰۵ شماره ثبت ۶۸۷۰۳
          بازدید : ۶۱۵   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
        آخرین اشعار ناب محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)

        من در این تب و تاب جهان هستی
        ندارم یاوری جز بار خدای هستی
         
        حال بیا با من به دوران جهل و جوانی 
        به آن هنگام که غرق بودم در دریای نادانی
         
        شباهنگام شناور بودم در امواج تو خالی
        بدیدم دست من بگرفت یکتا خدای هستی
         
        ز مکر خویش دین را رها کردم برفتم بر بیگاری
        در اوج قهر خود بودم دیدم کرد خدا آشتی
         
        بارها با او بیاوَردم سر از جنگ و خونریزی
        هر بار او فرستادش پیکی ز صلح و دوستی
         
        به روی خود نیاوردم زدم دستی بر دزدی
        نفهمیدم کجا رفتم نگاهم برد به تاریکی
         
        آهسته روان گشتم در آن تاریکیِ مبهم و ظلمانی
        از عظمت آن خانهِ فهمیدم که هست امارت و کاخی
         
        گام گام میرفتم که پایم خورد به جامه ی خوش بافتی
        گمانم بود ابریشم است و من غرق در شور و شادی
         
        در آن هنگام خوشحالی،طوفانی آهسته خیزان شد
        دل شمعدان را بلرزانید و شمع افتاد به سختی
         
        درنگی بعد شمع افتاده داد رُخی نورانی
        در عجب بودم زین کارِ باد و شمع و شمعدانی 
         
        چو شمع روشن شد و آشکار شد قلب پنهانی 
        بدیدم منگ و حیرانم ز کارِ خدای جهانِ هستی
         
        زبانم لال گشت ز دست  کاخی که مسجد بود
        ز آن ابریشم نایاب که بودش سجاده یِ نرمی
         
        میدانستم کنون اینجاست صاحب خانه ی ناظر
        نفس در سینه ام حبس و چشم ها گشت بارانی
         
        زدم بوسه به سجاده زدم آهی جانانه 
        زدم زانو به مهرابش به درگاه خدای حق و حقانی
         
        ز آنجا که خدا دانا است و رحمن و بخشنده
        مرا در حال خود نگذاشت و داد به قلبم روی خوشی
         
        بگفتم بار خدای من تویی تنها در این هستی
        تویی که خلق در پستی را به یکباره دهی هستی
         
        مرا بخش رهایی ده ز آن آتشی که وعده کردی
        منم بنده ی خاکی گُنه کردم میدانم که می بخشی 
         
        بگفتا گر تو یا هرکس بخواهی به سوی من باز آیی
        چه در خانه چه میخانه،چه صبح آیی چه شب آیی
         
        چو بینم قلبِ تان پاک است و کرد مرا راضی
        چو یکباره کنم قلب را تجلیگاهِ نورِخداوندی
         
        منم خوش روح ز این کارِ خدای آزاد سازِ زندانی
        روحم را آزاد کرد خدای بنده نواز و مهرِ مهربانی
         
           شاعر:محمدزبیر براهویی
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ ۲۲:۳۳
        درود بزرگوار
        دلنوشته زيبايي است
        قافيه و عروض؟ خندانک خندانک خندانک
        محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
        محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
        چهارشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۸ ۱۵:۳۵
        خندانک
        ارسال پاسخ
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        سه شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ ۱۳:۲۷
        شاعر گرانقدر چون تیک نقد را زدید با هم چند مورد را بررسی میکنیم
        نخست موضوع شعر شماست که موضوعی خداشناسانه و عالی برای سرودن و شما نیز قالب درستی را برای آن انتخاب کردید لیک تنها موضوع و گزینش قالب شعری نمیتواند دلیلی بر موفقیت آن باشد چیزی که در سرودن بیشتر از قالب و حتی موضوع مهم تر است نحوه چگونگی بیان آن میباشد که در این سروده شما شاعر گرامی در برخی موارد آنرا رعایت نکردید در برخی ابیات شما وزن به درستی جایگذاری نمیشود و برخی از آنها دارای شکست معانی هستند چند نمونه را بررسی میکنیم
        ز آن تاریکی مبهم و دلگیر جلو بود دست دراز من
        درون کاخی بودم که انگارید صاحبش بود اشرافی
        در این بیت اشکالاتی موجود است کلمه انگارید قرابت ندارد و صاحبش بود اشرافی وزن شعری شما را میشکند و ابیاتی دیگر که بدلیل به درازا نکشیدن نقد از آنها پرهیز میکنم

        من بسیار از نقد شعر پوزش میخاهم لیک وظیفه دیدم که اشکالاتی که ناخواسته پیش آمده را بگویم پاینده و سرافراز باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


        محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
        محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
        چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۷ ۰۱:۳۹
        ممنون از نقد استادانه شما

        نکاتی که فرمودید رو با آغوش باز پذیرا هستم.❤
        ارسال پاسخ
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        عارف افشاری (جاوید الف)
        چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۷ ۲۰:۱۰
        خندانک خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        سه شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ ۲۲:۱۱
        درودتان
        خندانک خندانک خندانک
        محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
        محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
        چهارشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۸ ۱۵:۳۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        کبری یوسفی
        چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۷ ۲۳:۳۶
        درودهاااابرشما خندانک خندانک خندانک
        خندانک
        محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
        محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
        چهارشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۸ ۱۵:۳۵
        خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2