برای تو این یک شبه راه صد شب سرودم
که شاید تو رحمی کنی بر من ای ماه
شب از نیمرخ ماه را دیدم امشب
شبیه تو در پلّه ء چهارده مانده معصوم.
بی ریا نقش ِ یک بی رمق آسمان را
خط زدم روی دفتر .
باز از دل چکیدم چو اشکی به گونه
آبی ِ رودِ جوهر....قلم را.
باید آهسته تصویر یک زخم کهنه
پاک کرد از نقوش ِ ضمیری که آگاه...
مثل یک خود زنی دور شد دور
از نگاه تو ماه ِ دل آرام.
شب چو نبض اتاقم درخشید
از عبور شهاب از بلندی ِ مهتاب
یادم افتاد از این کوچه تا آخر ِ شهر ِ فردا
راهِ یک پلکِ خواب است وُ بیدار.
تا سر انجام این دفتر از نقطه ها تا سر ِ خط
"تا به تا" چشم ِمن ...سوسوی یک ستاره در آن سوی پیراهن ِ شب
زد نوید آخرین نور ایمان که خورشید ِشرقی ست
میکند جلوه در صبح ِ "فردا".
قد اقمت الصلوة ای مخاطب
آسمان تیره اما سحر پشت دربِ شفق منتظر بود
شاید این آخرین عکس در قابِ چشمان ِ ما بود
پس تو فرصت شمار این نگار وُ نگاه وُ تماشا
ابرها رفته اند و من اینجا چه گنگ از تو خواندم.
پ ن:
قال علي (ع): «ألفرصة تمر مرّ السّحاب، فانتهزوا فرص الخير».
علي (ع) فرمود: «فرصت مانند ابر از افق زندگي ميگذرد، مواقعي كه فرصتهاي خيري پيش ميآيد غنيمت بشماريد و از آنها استفاده كنيد».
مستدرك، ج2، ص350.
و من الله التوفیق
سید رضا موسوی
12/2/91
بعد از نماز صبح