« غم غمخانه »
ذكر و آن صحبتـت ، از صحبت انسانه بُوَد
صحبتـش چون نـگرم، صحبت بيگانه بُوَد
ذكر آن صحبت عشق است و مِـي صافي وجام
پس چرا زهر در اين جام ، به پيمانه بُوَد
صحبت از باغ گُل و سروس و آوازس و ني
اين چه رمزي است،كه ره بر سوي ويرانه بُوَد
قصه از بلبل باغ و سخن آرا و خوشي است
هر كه در باغ رَوَد ، از چه پريشانه بُوَد
حرف دانايي و بينايي و عقل است و شعور
حرف عقلس ، عملش پيـرو ديوانه بُوَد
صحبت از خويشي وقومي و رفيق است وشفيق
سـر كار همه با ما ، سـر بيگانه بُوَد
عجبس اين همه را ،كار نظيف است و قشنگ
عجب اين است ، كه كار همه مستانه بُوَد
حرف انسان همه جا هست حقوق بشري
مـا نـديديم حقوق از ره انسانه بُوَد
صحبت از مطرب و مِـي باشد و عُشاق ولي
هـر چه نيكو نـگرم ، شام غريبانه بُوَد
همه جا صحبت لعلِ2 لب ساقيـس و جام
اين كه در گرد من است، از غم غمخانه بُوَد
حرفش از لاله و گل باشد و صحرا و بهار
همه جـا يخ بُوَد و برف زمستانه بُوَد
اي بشر گوش مكن ، حرف كه باشد زِ هوس
هر چه حرف از هوسس ، جمله فريبانه بُوَد
حرفش از عدلس و انصاف ، نگه كن عملش
خوش عمل نيست،هرآنكس كه دراين خانه بُوَد
خانه ي عدل و عدالت ، به من آموخت برو
راه حرفـش چو بـرفتم ، كه به بتخانه بُوَد
خانه سازي عمل كارس و با كوشش و خرج
حرف تنهـا همه دانـند ، هوس خانه بُوَد
يا كه يك پولِ فـراوانـس و استاد عمل
هر كس اينها نكند جور ، كه بي خانه بُوَد
صحبت پا به تقلّب ،كه زِ مردان غلط است
صحبت از دين كنن و ره ، ره كفرانه بُوَد
اي حسن ، در پي حرفت عمل آور به ظهور
عملش گر نـكني ، حرف تو رندانه3 بُوَد
٭٭٭
1- شيفتگان- عاشقان 2- لب سرخ معشوق 3- زيركانه
زیباست اشعارتان