سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        بسم رب الحسین

        شعری از

        مهران ساغری

        از دفتر ارادت نامه نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۷ ۱۸:۳۸ شماره ثبت ۶۷۶۰۸
          بازدید : ۷۰۰   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهران ساغری

        بسمِ رَبِّ الْحُسَینْ ... عاشوراست ...
        کربلا چون همیشه سوزان است
        یک طرف شط آب و نخلستان ...
        یک طرف پهنه ی بیابان است
        آسمان صاف تا کمی ابری ست
        آفتاب از پگاه لج کرده ست
        خیمه ها زیرِ چترِ خورشیدند 
        تشنگی جمله را فلج کرده ست
        دو سه روزیست آب را بستند
        کودکان از عطش پریشانند
        بی رمق گوشه ای غریبانه ... 
        همه امَّن یُجِیب می خوانند
        مادران در نهایتِ ایثار ...
        سهمِ خود را به کودکان دادند
        مَشکها از فشارِ  بی آبی ...
        مثلِ طفلان به گریه افتادند
        تشنگی یک طرف .. از آن بدتر ...
        زوزه ی تیر و برقِ شمشیر است
        چه کشنده است آهِ جانسوزِ ...
        طفلِ شش ماهه ای که بی شیر است
        دمِ ظهرست و محشری برپاست
        چِقَدَر لحظه های دشواری ست
        هِله  ای کوفیانِ  بی وجدان ...  
        آخر این رسمِ میهمانداری ست !؟
        کودکان .. آب آب می گویند
        و عمو سر به خیمه می ساید
        بدنش مثلِ  بید می لرزد 
        تا صدای سُکینه می آید
        اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا عَمّی
        تو بزرگِ قبیله ی آبی
        تشنگی طاقتِ مرا بُرده ...
        پس چرا جرعه ای نمی یابی
        میرود ماهِ هاشمی میدان 
        لحظه ای بعد ، علقمه غوغاست 
        لبِ ساحل جنازه باران است
        کربلا نه .. که محشرِ کبراست
          
        یلِ اُمُّ البنین رجز خوان و ...
        دشمنان زیرِ تیغِ صیّادند
        از سر و وضعِ کوفیان پیداست
        که چگونه به وحشت افتادند
        واردِ نهر گشت ... امّا هست ...
        کوهی از درد و غصّه بر دوشش
        مثلِ یک انفجار  پیچیده ست
        گریه های رقیّه در گوشش
        خسته و تشنه ، با تنی زخمی ...
        عَلمش را به دستِ دیگر داد 
        کفِ دستی به آب زد ، یادِ ...
        لبِ خشکِ برادرش افتاد
        آب را روی آبِ شط پاشید
        علوی خو و  هاشمی زاده است
        علقمه زیرِ چکمه های عمو  ...
        از خجالت به لکنت افتاده ست
        صد و ده بار یٰا مُهَیْمِن گفت
        کوفیان هاج و واجِ غیرتِ او
        کوری چشمِ دشمنانش خواند ...
        وَحْدَهُ لَا اِلَهَ اِلَّا هُو ...
        مشکِ خود را از آبِ شط پُر کرد
        نگهی سوی نخلها انداخت
        یا علی گفت و مَشک را برداشت
        بارِ دیگر به سمتِ میدان تاخت
        قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ عاشورا
        از  سوارانِ  لشکرِ  اعدا
        جانِ زینب شتاب کن عبّاس ...
        نزند  نانجیب  مشکت  را
        لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً قَتَلَتْ 
        چقدَر پست و کینه ای هستند
        کوفیان در میانِ نخلستان ...
        صف به صف راهِ خیمه را بستند
        آسمان .. سمتِ خیمه ها ابریست
        همه از درد و غصّه لبریزند
        اشکها  قطره قطره چون باران 
        ِاز نگاه ِ سُکینه  میریزند
        ساقیا سوی خیمه ها برگرد
        بنشین باز هم به پهلویم
        ای عمو ، جانِ اصغر از این پس ...
        با تو از تشنگی نمی گویم
        وقت رفتن خودت به من گفتی
        غم نخور مه جبینِ زیبایم
        پیشِ گهواره ی علی بنشین ...
        میروم با شتاب می آیم 
        خبری از عمو نشد آخر ...
        همه در اضطراب و آشوبند
        گرد و خاکِ نبرد خوابیده ست
        کوفیان میزنند و میکوبند
        آفتاب شوکّه شد ، زمان خوابید
        آسمان تیره گشت ، یا زهرا ...
        قمر از عرش بر زمین افتاد
        بانگِ اَدْرِکْ اَخَاست ، واویلا ...
        تا به حال اشکِ ژاله را دیدی ..؟
        گریه ی یک سه ساله را دیدی ..؟
        تا کنون در میانِ رویاها ...
        لحظه ی مرگِ لاله را دیدی ؟
        هر کسی هر چه داشت می انداخت
        نیزه و تیر .. دستِ آخر سنگ 
        دستِ سقّا که از بدن افتاد ...
        علقمه شد ز خونِ او گلرنگ
        مشکِ آبش گرفته با دندان
        چشمش از زخمِ تیر می سوزد 
        میرسد یک سه شعبه ی دیگر ...
        مشک را رویِ سینه می دوزد
        مادری زار و خسته می آید
        بر سرِ جسمِ مملو از احساس
        می کشد دستِ مهربانش را ...
        روی دستِ بریده ی عبّاس
        مادری دلشکسته و زخمی
        از همه مادران معظّم تر
        بینِ دیوار و در کتک خورده ...
        قدْ کمانی ، نه .. اندکی خم تر
        میزند بوسه روی پیشانیش
        گوید ای آن که محرمِ مایی
        جانِ مادر ... بیا در آغوشم ...
        که تو هم چون حسینِ زهرایی
         
        مهران ساغری
         
        97/06/22
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۷ ۰۸:۲۳
        خندانک
        درودبرادرخوبم خندانک
        بسیارزیباست خندانک خندانک
        ماجورباشی ان شاالله ودرسایه حضرتش سلامت وموفق خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        مهران ساغری
        مهران ساغری
        يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۷ ۱۸:۴۲
        عرض ادب و احترام خواهر و استاد بزرگوارم
        ممنون از لطف شما

        ارسال پاسخ
        حمیدنوری(احمد)
        شنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۷ ۰۹:۲۵
        درودها استاد ساغری
        بسیار با احساس و غمگین اجرتان با امام حسین (ع)
        مهران ساغری
        مهران ساغری
        يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۷ ۱۸:۴۲
        درود بر استاد نوری عزیز
        ممنون از لطفتان
        ارسال پاسخ
        رعنا بهارلویی  تخلص باغبان
        شنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۷ ۱۳:۰۵
        درودبر شما استاد ساغری گرانقدر
        بسیار عالی و پر سوز به تصویرکشیدید صحنهٔ جان گداز کربلا را
        قبول حق و التماس دعا
        مهران ساغری
        مهران ساغری
        يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۷ ۱۸:۴۳
        عرض ادب محضر شما
        خاکسار لطفتان هستم

        ممنون از شما
        ارسال پاسخ
        همایون طهماسبی (شوکران)
        شنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۷ ۱۸:۴۲
        درود بر شما
        دلِ شکسته دلمو، پیوندِ با یاس میزنم
        نردِ دلِ عاشقمو ، فقط با عباس(ع) می زنم
        کسب فیض شد
        خندانک خندانک خندانک
        مهران ساغری
        مهران ساغری
        يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۷ ۱۸:۴۳
        سلام وادب
        به مهر خواندید

        تشکر از حضورتان
        ارسال پاسخ
        منصور شاهنگیان
        يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۷ ۱۲:۲۵

        روایتی عارفانه با تصاویر تاثیر گزار و
        احساسی ...

        درود بر شما ...

        خندانک خندانک خندانک
        مهران ساغری
        مهران ساغری
        يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۷ ۱۸:۴۳
        سلام وادب
        ممنون از لطف شما خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۷ ۲۰:۵۲
        درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        چهارشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۸ ۲۲:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        چهارشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۸ ۲۲:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        چهارشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۸ ۲۲:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        چهارشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۸ ۲۲:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        چهارشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۸ ۲۲:۱۶
        درودتان جناب ساغری عزیز
        بسیار زیباااااا
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        9