جمعه ۷ دی
|
آخرین اشعار ناب کاوه گرشاسبی
|
گاهی به دل هوای کودکی ام نقش می زند
هوای آن دوران ، هوای روزهای بی تکرار ، فارغ از خشم زمانه ، فارغ از خستگی و باختن و عذر و بهانه ، مملو از عشق و امید ، پُر از احساس قشنگ جاودانه ، به دلم هوای کودکی ام نقش میزند ، به خدا آن روزها زندگی پُر از هوای عاشقی بود ، خالی از غصه و افسوس و فغان و اندوه ، من خودم مالک شش دانگ سعادت بودم ، به خدا خانه ی ما نصف جهان وسعت داشت فارغ از غصه و درماندگی این دنیا روز و شب طی میشد ولی افسوس دگر ریخته شد جام شراب ، بسته شد لای کتاب ، فتنه شد حرف حساب ، دلخوشی مثل سرآب ، که به یکباره همه آن خانه را گم کردیم ، غافل و سرگردان همه دنبال تَلی آرامش عازم و خسته و دیوانه ی دوران گشتیم ، پس کجاست آرامش ، پس چه شد وعده ی دوران طفولیت من پس چه شد کودکی ام پس چه شد آرامش ، همه دوران خوشی بود که غربت خوردش با خودش شادی و شادابی دل را بُردش جای آن گنج گرانمایه چه چیز آوردش؟ پس به دنبال همان شادی و آن آرامش به عقب برگشتیم به سر آن خانه به سر آن رویا ، خانه ای آنجا نیست
دگر آنجا دل نیست رفته است آنهمه خوبی ، چه شد کودکی ام ، همه چیز رفت به باد ، همه در تاری و ابهام مُردند ، همه از عمد تمام خاطراتم خوردند
یکنفر نیست بگویند کجاست کودکی ام پس کجاست آرامش
به خدا خانه ی ما نصف جهان وسعت داشت خانه مان برکت داشت باغچه اش نعمت داشت به خدا کودکی ام مثل دعا حرمت داشت
|
نقدها و نظرات
|
سپاس | |
|
با سلام خدمت استاد صحبت پارکی ممنونم از شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موثر و زيباست