بعد از من برای تو چه خواهد ماند ؟
جز دشتهای تشنه تنهائی
جز مرداب های ساکن عشق
بعد از من برای تو چه خواهد ماند ؟
جز نقشی بر سطح برف زمستان
جز برگ زردی که می افتد در خزان
بعد از من ، شاید هوست کوچ باشد
قدمت به صدا آورد برگ های خشک را
بریزد بر دفترم دستت
عود و عطر و مُشک را
بعد از من ، هر چه که باشد بر آن نام من
هر چه که باشد بر آن رد من
باشد بر آن یاد من
فریاد خواهد گشت ،
فریادی از یک دل تنها
فریادی از قلمی که نمی نویسد
از کاغذی که نمی شود سیاه
بعد از من برای تو چه خواهد ماند ؟
شاید آن یاد و رد و نقش
و یا شاید آن فریاد
یاد و رد و نقشی
که در جلد یک عکس
غبار می گیرد
و فریادی که سکوت را
از عمق هنجره
بر می کشد
بعد از من هر آنچه که خواهد ماند
هر آنچه که خواهد رُست
دیگر نخواهد گریست
نخواهد خواند
نخواهد فریفت
بعد ازمن هر آنچه که خواهد ماند
در انتظار دست مشتاقی
ساعت ها خواهد سوخت
در انتظار دوست غمخواری
سالها خواهد ماند
بعد از من برای تو چه خواهد ماند ؟
شاید سکوت و لختی درنگ
اطاقی که گم کرده است مردی را
و یا ، لبخندی که بر خواهد کشید آه
بعد از من برای تو چه خواهد ماند ؟
درودبرشما
زیبا بود